وانشات جیمین??
??
جیمین:چطور تونستی هاا؟بیا کار دارم باهات..
درو باز کردو تورو انداخت تو اتاق
همونطور ک دکمهی لباسشو باز میکرد اروم میگف
جیمین:کاریو کردی که نباید میکردی،خب بیا اینجا ببینم.
ا/ت:نه جیمین خواهش میکنم جلوتر نیا من که کاری نکردم(با بغض)
جیمین:چن بار بهت گفته بودم با هیچ پسری گرم نگیری؟هااا؟ا/
ت:ببخشید ولی ما فقط داشتیم حرف... م..میزدیم!
بغضت ترکیدو اشک ریختی!
جیمین لباسشو دراوردو با یه حرکت دستتو گرفتو انداخت رو تخت..
ترسیدیو با دستات سعی میکردی خودتو از رو تخت بکشی عقب که روت خیمه شدو گفت
جیمین: خب حالا از کجا شرو کنم؟!
خیلی ترسیده بودی تا حالا جیمینو با اون حالت ندیده بودی؟
(انگار تشنه بود...)
لباستو تو بدنت جر دادو سرشو برد زیرهگوشت..
با وله میبوسیدو تو ااه میکشیدی...
جیمین سرشو برد پیشه گوشتو گفت..
جیمین:اره بیشتر،بیشتر اه بکش اینجوری بیشتر وسوسه میشم.!
موهاش خیسه عرق بود(خمار الود)
شلوارتو از بالا جر دادو پاهاتو باز کرد...?
با گریه التماس میکردی که بس کنه اما اون خندیدو گف
جیمین: امشب کارای زیددی داریم بیب پس التماس نکن...
زیپه شلوارشو وا کرد..?
یهو یه چیزی بین پاهات حس کردی.....
میدونم خیلی منحرفم???
(کاره خودم??)
بازم بزارم..؟؟