داستان بادبادک باز، اثر خالد حسینی متولد ۱۹۶۵ در کابل و امریکایی تبار است. این کتاب در سال ۲۰۰۳ منتشر شده و رکورد یکی از پرفروشترین کتابهای جهان در ان سال را دارد. در ۴۸ کشور به چاپ رسیده و فیلمی بر اساس ان ساخته شده است.
نویسنده در این کتاب با زبانی ساده و سلیس به زندگی پسری پرداخته که خود او نیز از قضا نویسنده است. کودکی را در کابل به همراه پسر خدمتکارش، حسن به خوشی گذرانده اما در نوجوانی در جریان بادبادک بازی حسن برای اینکه به امیر وفادار بماند و او برنده شود دچار مشکلی میشود و امیر به جای کمک به او، او و پدرش را مجبور میکند تا از خانهشان بروند. امیر در جوانی به علت به خاک و خون کشیده شدن افغانستان توسط طالبان، مجبور به ترک وطن به همراه پدرش میشود. سالها بعد با تماس رحیم خان، دوست پدرش او به افغانستان بر میگردد تا دنبال سهراب، پسر حسن بگردد. نویسنده در مسیر همین اتفاق کوتاه به طور ماهرانه به زندگی مردم افغانستان و به یک بازه زمانی مهم از تاریخ ان کشور میپردازد.
ایده این داستان را میتوان مردی دانست که مجبور به مهاجرت است. و برای این داستان میتوان چند مضمون پیدا کرد. بهترین و مهمترین ان دوستی/خیانت است و البته میتوان مضمون تاریخی را هم مهم دانست. نویسنده با دقت و زیرکانه توانسته پیام《در دوستی، خیانت جایگاهی ندارد.》 و همچنین پیام《در فراز و نشیب تاریخ، زندگی مردم و ایندهشان تحت تاثیر قرار میگیرد.》را بیان کند. این کتاب در فرم رمان نوشته شده و نویسنده به خوبی توانسته پیام، مضمون و ایده و طرح داستان را در یک هدف مشترک پیش ببرد.
اما در باب نقد فنی، باید گفت راوی اول شخص است و همین باعث همذات پنداری خواننده با شخصیت اصلی میشود. بنای داستان بر اساس شخصیت پردازی و فضاسازی بسیار قویای استوار است. حتی میتوان گفت به این امر زیاد توجه شده و از انجا که یکی از مضمونهای داستان به گونهای است که جنگ و تاثیرش در زندگی مردم و مشکلاتشان را بیان میکند بسیار لازم و ضروری است و شاید اگر در داستانی با مضمونی دیگر چنین بود باعث اضافهگویی هم میشد. داستان از کشش و تعلیق به جایی برخوردار است. داستان با تلفنی از افغانستان در ۳۸ سالگی امیر شروع شده و از طرفی امیر با بیان شکلگیری شخصیتش در ۱۲ سالگی ان هم در کوچهای در زمستان، خواننده را وا میدارد تا با خواندن داستان خطیای که شروع میشود و از کودکی او تا بزرگسالی را بیان میکند همراه شود و از موضوع با خبر شود و حتی با یافتن پاسخ، باقی داستان را با او ادامه دهد چرا که کشش داستان بالاست. لحن داستان ادبی عامیانه است. در کل داستان مونولوگ محور است اما دیالوگهای به جا و به اندازه در میانهی مونولوگها قرار گرفته است. شخصیت اصلی امیر میباشد که یک شخصیت تکامل یافته است. در ابتدا بزدل و ترسو و در انتها قوی و مبارز و محکم. در ابتدا بیدین و در انتها با اعتقادی راسخ. شخصیتهای فرعی داستان عبارتند از؛ حسن، علی، پدر امیر، رحیم خان، آصف و دوستانش، ثریا، ژنرال طاهری و همسرش و غیره.
طرح داستان:
نقطهی شروع: امیر و حسن دو دوست قدیمی و ارباب و نوکر که کودکی خوش را در کنار هم میگذرانند.
نقطهی اوج: امیر در ۱۲ سالگی شاهد تجاوز آصف به حسن میباشد اما به علت ترس به کمک او نمیرود و به جای حل مشکل، صورت مسئله را پاک کرده او و پدرش را مجبور به ترک خانهشان میکند.
نقطهی پایان: امیر طی ماجرایی میفهمد حسن برادر ناتنی اوست که فرزندی در افغانستان دارد و باید به کمک او برود.
در انتها باید بگویم بادبادک باز، داستانی زیبا و تاثیر گذار است. توصیه میکنم بخوانیدش. دیدگاه جدیدی از افغانستان به ما میدهد.