بریم بدوییم؟!...
در پست قبلی کتاب 《از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم》 اقای موراکامی رو معرفی کردیم. اما بزارید بریم و همراه کتاب یه خرده جدیتر بدوییم!
《از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم؟》کتابی زیبا، روان و جذاب از اقای هاروکی موراکامی نویسنده ژاپنی هست. کافیه دَرِ دهکده مجازی رو با کلید سرچ باز کنیم و ببینیم و بخونیم که این نویسنده کی زندگی کرده و چقدر جایزه برده و حتی کتابهاش به ۵۰ زبان مختلف ترجمه شده. اینها رو هر عشقِ کتابی خودش میخونه. پس ازشون میگذریم و به دویدنمون ادامه میدیم. این کتاب ۱۷۹ صفحهای با ترجمه مجتبی ویسی، توسط نشر چشمه منتشر شده و رادیو گوشه به کمک جمعی از دوندگان عزیر کشورمون به صورت صوتی منتشرش کرده. کتابی که در واقع زندگینامه یا شرححالنویسی هست. نویسنده مکرر در طول کتاب میگه که این شرحی از دویدن من در زندگی هست. مسلما کتابهای زیادی به صورت زندگینامه ارائه شده اما نکته خاص این کتاب اینه که به بخشی خاص از زندگی موراکامی اشاره داره. بخشی که در موازی با جنبههای دیگه زندگی نویسندهست و کاملا منطبق و موثر بر هم. نویسندگی، دویدن، همسر بودن و جنبههای دیگه زندگی نویسنده در هم ریشه دارند. بارها و بارها نویسنده خودش رو رماننویسدونده معرفی میکنه. بخشهایی از کتاب کمی طولانی بود برای منی که نمیدووم. اما با همه اینها، لابهلای مطالب کتاب نکات و رمزهایی هست که راه یک انسان موفق رو نشون میده. بر عکس تمام کتابهایی که از موفقیت و انگیزه حرف میزنند و یک سری راهکار خشک و کلیدی میدن، در این کتاب زندگی و مسیر ادمی مثل خودمون، نشون داده میشه بدون هیچ راهکاری و خواننده عاقل اگر واقعا کتاب رو میخونه تا بیاموزه و رشد کنه خودش راهکارها رو استخراج میکنه. موراکامی در این کتاب از شروع تا ادامه نویسندگی و دویدن خودش رو لابهلا و ریشه در ریشه هم تعریف میکنه.
نکته جالب توجه اینه که به عقیده موراکامی انسانها خوبِ مطلق یا بدِ مطلق نیستند. انسان موفق و خوشبخت کسیه که در مسیر زندگی، خودش رو همونطور که هست با همه خوبیها و بدیهاش بپذیره. تمام دردها و نواقصش رو درک کنه و از هر فرصتی برای پیشرفت استفاده کنه و با شکست پا پس نکشه. جالبتر اینکه ایشون حتی از شکستهای دویدنش هم با افتخار حرف زدند و در انتها نتیجهای که هر انسان موفقی باید بگیره رو گرفتن و درس اموختن و دست از تلاش بر نداشتن. این کتاب به ما میگه هر کسی، با هر طبقه و شغل و عقیدهای میتونه موفق بشه.
یک نکته جالب توجه اینه که نویسنده با استفاده از تبحرش در رماننویسی، مطالب و مسیر زندگیش رو طوری کنار هم چیده که بیشترین تاثیر رو روی ادم بذاره.
کاش بیست ساله بودم و این کتاب رو میخوندم!
درس زندگی، موفقیت و خوشبختی. به خاطر همین به نوجوونهای خودم(دو تا تو خونه دارم)توصیه کردم که در اولین فرصت زندگیشون، این کتاب رو بخونن.
《درد اجباری است، رنج کشیدن اختیاری است.》
تفکر به همین دو جمله کافیست تا زندگی رو درک کنیم.
《دلایلم برای ندویدن بی حد و حصر است. بنابراین باید تا میتوانم به ان دو سه دلیل برای دویدن بها بدهم.》
و من با این جملات زندگیم رو درک کردم.
شاید باید این کتاب رو سالها پیش میخوندم. اما حالا در ۴۰ سالگی، بعد از گذروندن یک سری بالاپایینهای معمول زندگی، بد هم نیست. تجربههایم حرفهای کتاب رو برام ملموستر کردند. من بعد خوندن این کتاب دیگه ادم سابق نیستم. ارامترم. استرس و اضطراب مادرزادی و دایمیم کمی ارامتر شده. به قول بچههای امروزی، یک لِول بالاتر رفتهم.
موراکامی به خودش باور داشت که در یک عصر، نشسته زیر افتاب، سر تماشای یک مسابقه تصمیم گرفت بنویسه و نوشت و سر همان نوشته اول جایزه برد. زندگی همینه. زندگی همه افراد موفق همینه. به قول او برخی مسائل در زندگی اجتناب ناپذیرند و تکراری. انسان در تطابق و انعطاف با ان موفق میشود.(نقل قول)