فهیمه ذوالفقاری
فهیمه ذوالفقاری
خواندن ۲ دقیقه·۹ ماه پیش

در سال‌های وبا، عاشق شویم.

سلام.

بریم با هم فصل به فصل، کتاب عشق سال‌های وبا رو بخونیم.
(از انجایی که کتاب‌ها مرا مسحور می‌کنند، در تمام این مدت غرق این کتاب شدم.)
«اجتناب‌ناپذیر بود، رایحه تلخ بادام، به طور ناخواسته عشق نافرجام را در خاطرش زنده می‌کرد.»
فصل اول کتاب عشق سال‌های وبا، با این جمله شروع شد. جمله‌ای با تعلیق فراوان. در این فصل با پرش ذهن نویسنده میان موضوعات مختلف روبرو هستیم. در میانه یک اتفاق، نویسنده به توصیف شخصیت، مکان یا ماجرایی از گذشته می‌پردازد و ذهن خواننده را از مطلب اصلی دور می‌کند. این عدم تطابق ضرورت نوشته از نظر نویسنده یا لزوم ان نوشته، خوانش فصل اول را سخت می‌کند. در فصل اول منتظریم تا دکتر به ماجرای نامه و عشق اتشین خرمیاد سنت امور بپردازد اما به یکباره داستان از محور ان خارج شده به زندگی دکتر می‌پردازد. من خواننده هر لحظه منتظرم تا داستان از توصیفات زیاد در مورد دکتر خوونال اوربینو خارج شده و به داستان اصلی که درباره اوست بپردازد اما به یکباره شخصیت اصلی این فصل می‌میرد. باز هم انتظار می‌رود تا همسرش، فرمینا دازا به زندگی گذشته همسرش اشاره کند که ناگهان مردی به نام فلورنتینو اریزا وارد قصه می‌شود. و تعلیق داستان به عشقی سپرده می‌شود که او نسبت به فرمینا داشته است.
تا اینجای داستان خواننده از عشق ابدی فرمینا و دکتر لذت برده و به یکباره با جمله اخر فصل اول، می‌فهمد که قضیه جور دیگری‌ست.
نوعی سردرگمی در فصل اول است. نه تنها خواننده، بلکه نویسنده هم گویا تکلیف خود را نمی‌داند. توضیحات شخصیت دکتر زیاد بود، شاید لزومی به این همه توضیح نبود. اما باید باقی داستان را خواند تا ببینیم ایا همه این مطالب کد داستان بودند یا ضعف داستان.
روابط زن و شوهری و تعاملات و سر به سر گذاشتن‌های سن میانسالی و پیری در فصل اول به زیبایی به تصویر کشیده شده است. نویسنده از ان به بازی‌های میانسالی یاد می‌کند و دیدگاه زیبایی را به من خواننده القا می‌کند. رفتاری که میان بزرگترهای خودمان هم شاهدش هستیم.


روحم با نوشتن سبز می‌شود☘کتاب چاپی نفسم می‌گیرد☘رمان برق چشمانش☘کلی داستان در روحم پرواز می‌کند?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید