اخراج محمد فاضلی از دانشگاه مانند اخراج پرویز پیران، ابراهیم توفیق، عباس کاظمی، هاله لاجوردی و بسیاری دیگر از عالمترین و بهترین استادان دانشگاه خسرانی برای دانشگاه و دانشجویان است. اما اخراج فاضلی گذشته از این حاوی پیام اندوهناک دیگری نیز هست. برای آنان که کانال موفقیتهای کوچک ایرانیان را دنبال میکنند، برای آنان که مخاطب کانال و پادکست دغذغه ایران هستند، فاضلی ستون خیمهای است که میتوان در بارش هزاران رنج و مصیبت در زیر آن پناه گرفت. فاضلی هرروز و به هزار زبان به ما یادآوری میکرد که نباید توقعات زیادی داشته باشیم، نباید عجله کنیم، نباید خشمگین شویم، نباید ناامید شویم. فاضلی به ما یاد میداد که دغدغه ایران را در دل داشته باشیم و حول آن بایکدیگر متحد شویم. اخراج فاضلی از دانشگاه این پیام را به دههاهزار مخاطبش مخابره میکند که این گفتمان هم دیگر تحمل نمیشود. نه؛ حتی موفقیتهای کوچک هم برای کشوری که حاکمانش چنین جاهل و ظالماند خیلی بزرگ است. گفتمان علمی، تخصصی، تکنوکراتیک و مسالمتآمیز فاضلی هم زیادی تند است.
فاضلی برای بسیاری از نخبگان میانی در ایران مانند حلقهای بود که خودشان را از او میآویختند تا هرکدام صدهانفر دیگر را از درغلتیدن به دامان یاس نجات دهند. گسستن این حلقه به معنی سقوط هزاران نفر به پرتگاهی است که محصول عملکرد کسانی است که نه شایستگی دارند و نه دردِ وطن. اخراج فاضلی یعنی این سیستم مصلحت خودش را نمیفهمد چه رسد به مصلحت مردم. اخراج فاضلی یعنی اخراج امید؛ اخراج گفتوگوی مشفقانه و مسالمتآمیز. رویدادهای دو-سه سال اخیر ما «مردم ایران» را به این جمعبندی میرساند که باید از این پس تنها به خود تکیه کنیم، با خود گفتوگو کنیم و به تقویت قدرت خودمان بپردازیم.
محمد فاضلی برای بسیاری از جمله من یک رهبر معنوی و یک الگو بود. خبر اخراج او از دانشگاه مرا به گریه انداخت، گریه نه برای او، و نه برای خودم؛ بلکه برای ایران عزیزمان. نگران و مستاصلم که آن حماقتی که فاضلی را از دانشگاه اخراج میکند، چه بلایی سر این مرز و بوم و مردمش خواهد آورد؟