MAHTAB
MAHTAB
خواندن ۵ دقیقه·۸ ماه پیش

زندگیم



قبول داری هرکس عقیده ی خودشو داره ؟?

اینم عقیده شخص منه فقط

تو این روزا رفیق پیدا کردن مث حل یه معادله با رادیکال منفیه

اره دقیقا همینقدر سخت و نیافتنیه

باید ازشون اتو داشته باشی تا بتونی رفاقتی با ارامش داشته باشی وگرنه چنان از پشت تیری میخوری که مرهم سیمرغ هم درمانش نخواهد کرد

۸ ساله بودم که طی یه دعوا رفیقم شد

ما باهم خوب بودیم البته بهتره بگم من فقط خوب بودم و اون بخاطر باالا کشیدن خودش مثل زالو چسبیده بود اما افسوس که سادگی من حیله ی روباه را چه میفهمید

گذشت و شدیم ۱۰ ساله صمیمی تر شده بودم به نظر خودم

تا اینکه قرارشدد بریم ی شهر دیگه

از اشکام واسه خونمون ابشار نیاگارا ساخته بودم

فک میکردم اغااااا اینجا ته تهشع😐

قانعم کردن ک بازم همو میبینید گفتم باش

۱۱ سالم بود و اخر سال رسیده بود تونستم برم مدرسه قبلی و به بچا سر بزنم

شوقمو هرگز یادم نمیره

دیدمشون . و با تمام وجود داشتیم برای هم تعریف میکردیم یه لحظه تشنم شد

'اغا من میرم اب میخورم میامااا"

رفتم ولی یادم رفته بود لیوان ببرم . برگشتم بردارم دیدم چه بحث گرمی دارن درمورد من

چقد هم جدین

گفتم بزا گوش بدم

"خیلی خودشو داره بالا میگیره .نمیتونه مدرسه قبول بشه .ازش بدم میاد"

خنده دارع شاید ولی از درد داشت قفسه سینم میپوکید

همین حرفا شد برام یه تغییر

حذف بعضیا

شروع واسه درس خوندن

اینکه نشون بدم وقتی میخوام میتونم

و......

ساکت شده بودم . از ترانس برق و چاغ توی کوچه صدا میومد اما از من نه

با هیچکس حرف نمیزدم

کل تمرکزم رو گذاشتم رو درسم

الان که یه دبیرستانیم نتونسم اراده اون زمان رو داشته باشم .از فکر کردن بهش حیرت زده میشم

نتایج امتحان تیزهوشان رسید ....

استرس داشتم .کل زندگیم با یه کلمه کامل میشد قبول شد /قبول نشد

قبول شده بودم .همه تعجب کرده بودن.اولین سالی بود و اولین نفر از اون مدرسه که قبولی میداد

مدرسه خوبی اصلا نبود اخه سطحش افتضاح

۱۳ سالم بود حالا

فک میکردم درسم خوبه دیگ همه چی گل بلبله

از هیچ چیز خبر نداشتم

روز اول مدرسه که تشکیل شد

من در برابر بقیه رقبام مثل بچه سه ساله ای بودم که ایلتس رو میخواستن بکنن تو مخش

مغزم داشت منفجر میشد

متاسفانه من به ادمی تبدیل شدع بودم که با درون خودم حرف میزدم

درونم یه ادم سمی ساخته شده بود ک ولم نمیکرد

فقط رسیدم خونه

رفتم تو اتاق و جلو دهنم رو گرفته بودم وو گریه پشت گریه

نمیدونسم حالا از چی باید شروع میکردم .چی بخونم .کجا برم.سطحم چیه؟

شب شد و خوابیدم

گوشی رو گذاشتم و ساعت ۳ شب الارم زنگ خورد

بیدار شدم و با تمام دقتم میخوندم درسارو

نمیفهمیدم اصلا فقط و فقط حفظ میکردم

یه هفته اول گذشت .

افتضاح بودم.نمره ها از دم ۷ از ۱۰

معلما همش تحقیر میکردن امثال منو

ادامه دادم و ابان ماه همون سال شدم نفر سوم 😶🙄باورم نمیشد اون نفر سومی واقعا منم؟/?

کم کم رو روال افتاده بودم همه چی خوب داشت پیش میرف تا اینکه

کرونا اومد/:

به چکنم چکنم افتاده بودم . حالا دیگ چی 🤕

افت کردم بدجور .گذشت وو گذشت

۱۵ ساله شده بودم .استرس داشتم چون دوبار ه ازمون ورودی داشتم

سخت افتادم داشتم میخوندم .یه دفتر کوچولو برداشته بودم و برنامه میریختم امان از اینک چقدر هم اشتباه میریختم هعی

اسفند ماه از کلاس های انلاین خلاص شده بودم

کسل کننده بود معلما همش میگفتن نمره هاتون تقلبه /:اره بعضیا ضایع بود ولی ماهایی که میخوندیم چرا این وسط اخه سوختیم خدااا

عید که شد گفتن ازمون ورودی ندارید و نمره مهمه

خوشال شدم

در کنار مدرسه پایتون شرکت کردم شروع به برنامه نویسی کردم

دوتا مدرک گرفتم ولی نشد ادامه بدم هعی مانع شدن

زبان رو داشتم ادامه میدادم ۷ سال بود داشتم زبان میخوندم اما پیوسته نبود بخاطر همین تموم نشده بود

امتحانات نهایی نهم رو داشتم میدادم تا اینکه رسیدم ب اخریش

امادگی😑😑

یکی از اقوام فوت کرد و توی راه بودم .توی بیمارستان با یه کتاب امادگی میچرخیدم دور خودم

ساعت ۶ عصربود و از ۱۲ درس هیچی نخونده بودم. رفتم یه گوشه کناری شروع کردم به خوندن تا ساعت ۸ شب ۳ درسو خوندم .خوابم برد همونجا

از استرسی که داشتم ساعت ۴ صب بیدار شدم و تا ۷ صب بکوب خوندمش .

رفتم و ازمون دادم شدم ۱۹ راضی بودم اخه نخونده بودم زیاد حتی انتظار کمتر داشتم

تابستون افتضاحی بود.یه دختر بچه بودم هنوز .اصلا مثل یه دبیرستانی نبودم اصلاااااا

استرس داشتم دهم چطوریع

قرار بود دانش اموزای جدید وارد بشن

ینی اونا چطورین؟خیلی زرنگن؟

با استرس توی خونه میگشتم ولی اصلا نمیتونسم بخونم

لای کتاب هم نمیتونسم باز کنم

شهریور خبر رسید کنکور دو مرحله ای شده و امتحان نهایی

یاد موش ازمایشگاهی افتاده بودم

هر بلایی سر ما دارن در میارن .این روزا میخابی بیدار میشی یه خبر دادن بیرون

دهم شروع شد

با شوق کتاب جلد گرفتم و فکر مدرسه بودم

امسال من کنکوری خودمو حساب میکردم دیگه

شروعی که کردم اونقدا هم که توی ذهنم طوفانی بود توی واقعیت ی ریز گرد هم بلند نکرد

تراز های قلم چیم خیلی بد تاثیر میذاشت روم

تست های غلطی که میزدم منو مایوس میکرد

امتحانای نوبت رو دادم ولی بهمن ماه از خستگی دیگه یه چهارپایع با یه پای لنگ بودم

فقط منتظر عید نشسته بودم

عید اومد وو مث برق رف .خبر بیرون دادن که ادبیات و زیست امتحان کشوری دارین

دیگه دلم میخواس جیغ بنفش که هیچ میکس جیغ رنگارنگ رو بزنم

اینم گذشت و زنده موندم

تابستون گفتن از تیر ماه باید بریم مدرسه.دیگه به هر خبری خنثی شده بودم و فقط میگفتم باشه

کلاسارو شرکت کردم بدون غیبت

شهریور که رسید من دیگ یه مومیایی متحرک به نظر میرسیدم ک ب دنبال تابوب واسه خوابشه

توی همین حین اینترنتا قط شد و هیاهوی چند تار مو بپا شد

اخر اون چند تار به یه قتل باید ختم میشد//:زیاده رویه نیس؟

۱۷ ساله شدم/:

خسته بودم از اولش

فشار اینکه ازمون نهایی دارم منو داره میپوسونه

۲ بار سرم وصل کردم و دارو تقویتی

امسال بی سابقه مریض میشم

ازمون نوبت

یه شب فقط داشتم گریه میکردم انگار اشکام به دلسوز ی از قحطی اب میخواست سیل جاری کنه

رسوندمش به عید

الان عیده۱۴۰۳ هستم

یه تنه افسرده و بی حالم

دلم به درازای دماوندمون پر از درده

امیداورم بتونم نهاییمو خوب بدم

تا به اینجا برای ارزوم هام جنگیدم

سخت هم جنگیدم

اخرش بد بشه واقعا مثل خوردن تیر سه شعبه تو قلبه ادمه🖤

......

.......






امتحان نهاییمدرسهزندگی منسختیام
از تاریخ ‍۱۴۰۳/۳/۲۹ تا ۱۴۰۴/۵/۵ واسش تلاشمو میکنم نتیجش ...... امیداورم ک خوبه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید