دیگه خیلی دیره واسه ابراز اینکه رویام چیه و بخوام دوباره این راهمو برم
شاید جرعت گفتنشو نداشتم
شاید از واکنشا ترس داشتم
یا شایدم شک داشتم ....
تنها قولی که دادم اینه اگه به اخر کار رسیدم کنارش رویامو ادامه بدم
به نوشتن علاقه دارم جوری که سیرابی در این حیطه واسم معنایی ندارع اصلا
حالا که فکر میکنم خیلی خوبه که ادم جربزه ایستادن جلو بزگتر و گفتن خواسته هاشو داشته باشه هم یه نعمته
بلاخره امید دارم که تموم میشه ولی ای کاش خوب تموم بشه ۳ ساله دارم زجر میکشم بخاطرش تا اخرش قشنگ باشع
میشینم به امید اینکه عین همیشه یه خداعی پشتمه
میشینم به امید اینکه عین همیشه اینم قرارع بگذره
اره میدونم دیر میگذره ولی باید برم
مجبورم این راهو تمومش کنم
هرچقدر نق بزنم و بگم نمیشه و نمیتونم فقط راه رو واسه خودم با خار گل رز تزیین کردم
دونه به دونه با گفتن هر وایب منفی به خودت یه خار و یه تیر به قلبت میزنی
دست بکش از افسوس و اه
راهتو برو جلو و محکم تر از قبل پیش برو تا تموم شه
:)