بعد از ۳ / ۴ سال تلاش بیوقفه در حوزه UX، غرق در پروژههای مختلف و گذروندن دورههای آموزشی متعدد، همیشه با این امید پیش میرفتم که بتونم بالاخره به پوزیشن شغلی مورد نظرم برسم. کارهای شبانهروزی، حل مشکلات پیچیده طراحی و تجربه کاربری، و مواجهه با چالشهای مختلف، هر روز انگیزهام رو برای رسیدن به اون هدف افزایش میداد. اما با گذشت زمان و باوجود تمام تلاشها، رسیدن به اون نقطهای که همیشه در ذهنم تصور میکردم، هنوز محقق نشده بود. هر درخواست شغلی که بیپاسخ میموند یا به نتیجه نمیرسید، انگار ضربهای به اعتماد به نفسم وارد میکرد. دلسردی کم کم به سراغم اومده بود. گاهی فکر میکردم آیا واقعاً این مسیر درسته؟ آیا دارم درست پیش میرم؟ این سوالات دائم توی ذهنم میچرخید تا جایی که به نقطهای رسیدم که حس میکردم شاید باید تسلیم بشم و راه دیگهای رو امتحان کنم. اما در یکی از سفرهام، وقتی داشتم با همسفرم در مورد این موضوع صحبت میکردم، اون با آرامش و اطمینان به من گفت: "Never give up." شاید اون لحظه تصورش رو هم نمیکرد که این جمله کوتاه چقدر میتونه تأثیر عمیقی روی من بذاره. این جمله مثل یک جرقه بود که انگار همه چیز رو در ذهنم روشن کرد. یادم اومد که چرا اصلاً این مسیر رو شروع کردم؛ یادم اومد که چقدر به این حوزه علاقه دارم و چقدر به خودم و تواناییهام اعتماد داشتم. این جمله به من یادآوری کرد که گاهی زمانبندی اتفاقات دست ما نیست، اما اراده و تلاش ماست که سرنوشت رو رقم میزنه. اون لحظه به خودم قول دادم که به هیچ وجه تسلیم نشم. هیچ چیزی، حتی سختیها و چالشهای این مسیر، نباید من رو از رسیدن به هدفم دور کنه. حالا با نگاهی تازه و انگیزهای دوباره، دارم به مسیرم ادامه میدم و میدونم که هرچقدر هم طول بکشه، بالاخره به جایی که باید برسم، خواهم رسید.