ویرگول
ورودثبت نام
فائزه
فائزه
فائزه
فائزه
خواندن ۴ دقیقه·۵ ماه پیش

امروز تمام شود

این روزها فقط به امید پایان یک روز زندگی میکنم، زندگی روزمره من کاملا خوبه غذایی برای خوردن هست حتی گاهی خیلی لاکچری قهوه هست نون تست هست سقفی بالای سر مادری مهربان پدری سخت کوش سلامتی هست کمی پول هست که خدایی نکرده مریض شدیم بدیم واسه درمون . توی دوره ایی به دنیا اومدم که یه عالم قرص هست واسه خواب واسه حال خوب واسه تمرکز واسه همه چی دیگه، مورد علاقم اون قرص کوچولو سبز آبی خوشگلاس واسه خواب نه اینکه خوب عمل کنه ها نه ولی خوب هست باعث میشه بخوابیم همین خوبه همین خدا رو شکر، خلاصه که به گفته بسیاری از عزیزان و حتی مغز منفی نگر و سیه دل و روی بنده ، خوشی زده زیر دلمون همین مثل اینکه وگرنه به طور منطقی خوبم باز هم بر درگاه خدا شکر.

شاید بدیش اینه که نمدونم چمه، مریضی با اسم طولانی ترسناکه مثل این فیلما هرچی طولانی تر و غیر قابل فهم تر ترسناک تر ولی اونایی که اسم ندارن چی اونایی که دلیل مشخصی ندارن حتی وقتی بری پیش روانشناس تا بفهمه نمیدونی چته شروع میکنه به زیر و رو کردن کل باغچه زندگیت تا بفهمه چته، اول میگه پدر مادرت بعد میگه خوب اونا هر کاری کردن تموم شده حالا خودت بعد یه سری آموزش میده درمورد هزار تا چرخه و مشکل و سندرم که تا میاد هرکدوم رو بگه تو میفهمی که ای بابا اینم دارم که و درنهایت یه سری تمرین ذهن میده که یک سری ها در اون موفق هستن و بعضی ها نه که هرکی این پست رو خوند یا اصلا نخوند و تیتر رو دید و پست های جذاب تر دیگران همون رو مخ های خفن رو مطالعه کرد میتونه متوجه شه که من از دسته دومم که تمرین هاش خیلی به جایی نرسیده.

یه وقت بد برداشت نشه من خیلی اهل تلاشم خیلی خیلی البته این سال ها کمتر ولی از اوناییم که از یکی میپرسم چه طور به فلان جا رسیدی و اون میگه خیلی کاری نکردم و من خب خیلی کار ها کردم بنابراین در لحظه متنفر میشم ازش و بعد از به طور تقریبی پنج ثانیه تحسینش میکنم که بابا چه خوب که به زندگیش رسیده چه با استعداد و این حرفا و بعد این، تنها صدم ثانیه طول میکشه که به خودم بگم خاک تو سرت که این جمله کوتاه ترین مکالمه ایی هست که میتونم اینجا بیارم چون سرکوفت های ذهنی من چند جلدی هستن که به سه دلیل اینجا آورده نمیشه 1: شاید یکی اینا رو خوند و همین مشکل سرکوفت ذهنی رو داشت، میدونم خلاقیت سرکوفت خودش بالا هست ولی بهتره فوش جدید یاد نگیره. 1: اومدیم و یکی این رو خوند ، بیا از زندگی سیر نکنیمش 3: مطمئنم که تا شروع کنم به نوشتن درمورد دوست عزیز سیاه دل سرکوفت کثافت اول چند لحظه ایی به صفحه تایپ خیره شده بعد این پست رو منتشر نمیکنم بعد یکم گریه میکنم به افق محو شده ببخشید در افق محو شده و خدارا شکر گویم (یکم میترسم بد ترش سرم بیاد به دلیل صحبت های مادر گرامی که ناشکری کنی آره..) و گریه دوباره و امروز باید تموم شه و الی آخر.... بله داشتم میگفتم که در تراپی موفق نبودم میشه گفت گاهی در یک جلسه بنده پیشرفت داشتم در جلسه بعدی به گفته تراپیست پسرفت یک جلسه تمرین ذهن جواب داده بود که خودم هم نمیدونستم چیکار کردم و یک جلسه جواب نداده بود که خوب باز بنده اطلاع خاصی نداشتم.

تا برسیم به این روزها ، روزهایی هستن که برای همون روز شروع میشه تا فقط به پایان برسه، روزی که وقتی به آخر میرسه نگرانیه فردا رو چه طور باید بگذرونم رو تقویت میکنه . این روز ها من آینده ایی نمیبینم خیلی هم بد نیستم فقط یک مشت احساس، تضاد و نا امیدی جلوی خلاقیت و امید آینده رو گرفتن و چیز دیگه ایی دیده نمیشه تاریکه خیلی تاریک. این روزها فقط شروع میشن بدون هیچ اجازه ایی، و حرکت میکنن بدون هیچ رحمی حالا با تو یا بدون تو و من دارم یه جمله رو عین یه ذکر هی تکرار میکنم و تکرار میکنم که کاش امروز زودتر تموم شه به قول شاعر گرامی فردا هم کسی برای ما ن.... ولی خوب بازم فرداس دیگه بازم یک روز دیگس هزار تا اتفاق میتونه بیوفته. داشتم از غلقه فکریم برای دوستم توضیحاتی ارائه میکردم که بعد تموم شدن صحبت هام که قسم میخورم خیلی منفی نبود و طولانی نبود و حال بد کن نبود ( نه اینکه نبود ها من با سانسور ارائه کردم) چند لحظه ایی سکوت شد و دوستم گفت تو به خودکشی فکر نمیکنی ؟ و خب چندی دیگر از دوستان هم بودن و خب خیلی خندیدیم من چیزی نگفتم نه اینکه ناراحت بشما نه فقط توی ذهنم مدام این جمله بود که من نمیخوام بمیرم، فقط نمیخوام دیگه اینطوری زندگی کنم، ساعت 20:58 دقیقس داره تموم میشه شاید خواستم یه چیزی بخورم که چاق نشم و در عین حال حالم رو خوب کنه که خوب کمتر چیزی هست که این دو تا رو کنار هم داشته باشه برای من و بعد یکم سرچ و بعد قرص سبز آبیه بعد بوسیدن مادر از واجبات و بعد یکم ترس از فردا و این ماه و این سال سن و اینا و بعد امروز تموم میشه.

زندگیافسردگیخستهفردا
۲
۱
فائزه
فائزه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید