ویرگول
ورودثبت نام
🐚Melorin
🐚Melorin
🐚Melorin
🐚Melorin
خواندن ۱ دقیقه·۷ ماه پیش

نیمکت ته کلاس

همه می‌خندند ......

همه با هم اند......

فقط من وسایم روی نیمکت ته کلاس.....

زنگ صفحه که میشه صدای پاها توی راهرو گم می‌شد ، صدای خنده‌ها از دور می‌آمدند

و من .....

با کتاب‌هایی که ورق می‌زدم ما چیزی از آنها نمی‌فهمیدم.

گاهی معلم‌ها متوجه می‌شدند و با نگاهی سریع می‌پرسیدند: «حالت خوبه؟» تا قبل از اینکه جواب بدم خودش ادامه می‌داد: «باشه متوجه شدم بشین.»

موقع ناهار که می‌شد ، توی حیاط ، کنار درخت تنها می‌نشستم ، همان درختی که هیچ وقت میوه نداد ، شاید اون هم مثل من بود ، شاید یاد نگرفته بود چطور با بقیه باشه .

آخرین زنگ که می‌خورد ، کیفم رو برمی‌داشتم قدم‌هایم را آهسته برمی‌داشتم ، در حالی که پشت سرم همه هنوز مشغول بودند و هیچکس نفهمید که من رفتم .

مدرسهنویسندگی
۱
۰
🐚Melorin
🐚Melorin
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید