او را به عنوان بزرگترین بانوی نمایشنامه نویس و فیلمنامه نویس آمریکایی میشناسند.
در دوران اوج هلمن، او را ایبسن زمانه و استریندبرگ آمریکایی میخواندند.
او در تاریخ 20 ژوئن 1905 در نیواورلئان به دنیا آمد. در پنج سالگی با خانواده اش به نیویورک نقل مکان میکنند. بعد ها او وارد دانشگاه نیویورک شد اما درس خود را نیمه تمام رها کرد و در یک موسسه انتشاراتی مشغول به کار شد.
او در 20 سالگی با آرتور کوبر آشنا شد و سپس با او ازدواج کرد.
هلمن نویسندگی را با نوشتن نقد کتاب برای هرالد تریبون آغاز کرد.
در سال 1930 با آرتور کوبر به هالیوود رفت و فیلمنامه هایی به کمپانی مترو گلدین مایر پیشنهاد کرد.
او بعد از جدایی از کوبر در سال 1931 دوباره به نیویورک بازگشت.
و سپس در سال 1934 با نوشتن «ساعت بچه ها» موفقیتی چشمگیر نصیبش شد و نامش بر سر زبان ها افتاد.
ساعت بچه ها نمایشنامه ای است درباره ی دانش آموزی فریبکار ، که زندگی دو تن از معلمان زن را با شایع کردن این که آنها همجنس گرا هستند نابود میکند. و البته در آن زمان لزبینیسم هنوز آنقدر تابو بود که نمایشنامه در لندن و همچنین شیکاگو و بوستون ممنوع شد.
هلمن در این نمایشنمه به مسئله ی تغذیه ی زیان آور افکار عمومی از طریق شایعه میپردازد. و بهقدرت ویرانگر دروغ و رنج ابدی متهم بودن به گناهی ناکرده اشاره میکند.
فروش خوب این اثر باعث سفر هلمن به اروپا و جست و جو تحقیق او شد.
زمان اقامت او در اروپا همزمان شده بود با به قدرت رسیدن هیتلر و سیطره ی نازیسم در اروپا. او در پی اقامتش شاهد جنایات و وقایع اسفناکی در ارتباط با به قدرت رسیدن ناسیونال سوسیالیست ها در آلمان و همچنین حوتدث دلخراش جنگ های داخلی اسپانیا بود. هلمن ناگزیر به کشورش بازگشت .
اما تجربه ی این فجایع از او هنرمندی عمیقا ضد فاشیست ساخت. از طرفی آمریکا هم در این سال ها با رکود و بحران اقتصادی مواجه شده بود و به همین دلیل شرایط اقتصادی بدی بر خانواده ی هلمن حکم فرما بود.
او در سال 1936 نمایشنامه ی موفق ساعت بچه ها را برای سینما بازنویسی کرد. و همچنین نمایشنامه ی «روزهایی که در پیش است» که درباره ی شکستن اعتصاب بود را نوشت.
سپس در سال 1939 نمایشنامه ی «روباه های کوچک» که به عقیده ی بسیاری میتوان آن را بهترین نمایشنامه هلمن دانست، نوشت و با موفقیت فراوان به صحنه رفت و همچنین فیلمی از روی این نمایشنامه ساخته شد.
بعد از آن نمایشنامه ی « پاسدار رودخانه ی راین» در 1941 هشت ماه قبل از ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم روی صحنه رفت و جایزه ی انجمن منتقدان تئاتر نیویورک را دریافت کرد.
این نمایشنامه درباره ی یک عضو نازی است که با فرد دیگری که از اعضا مخفی ضد نازی است در محدوده ی خانه ی یک آمریکایی که سعی در حفظ بی طرفی خود دارد در خفا جنگی تمام عیار راه انداخته اند.
او بسیار هوشمندانه در این اثر ذهنیت مردم کشورش را متوجه این امر میکند که نسبت به شرارت های فاشیسم در جهان به هوش باشند.
او در سال 1994 به جماهیر شوروی سفر کرد و در سال 1948 به یوگسلاوی رفت. او همواره جهت دست یابی به صلح جهانی کوشا بود.
او در اوایل دهه 1930 با داشیل همت نویسنده ی هم وطنش آشنا شد. این آشنایی به دوستی دیرپا و زندگی مشترک آن دو انجامید.
روایت های مختلفی از اولین قرار همت و هلمن وجود دارد که زیبا ترین آنها این است که آنها تا سپیده دم در مورد تی اس الیوت در ماشین صحبت میکردند .
همت آخرین رمان خود را به هلمن تقدیم کرد. او میگفت هلمن الهام بخش نورا ، همسر شوخ و زیبای نیک چارلز بوده است.
آن دو تا زمان مرگ همت باهم زندگی کردند.
همت در سال 1961 به دلیل سرطان ریه در گذشت.
همچنین جایزه ی Hellman-Hammett از سال 1990 به یاد بود این دو پایه گذاری شد.
هلمن مانند بسیاری از نویسندگان نسل خود، در دهه ی 1930 یک چپ گرا بود که اعتقادات سیاسی اش منجر به معرفی او به HUAC شد.
در سال 1950 داشیل همت از سوی مک کارتی زندانی شد و همچنین لیلیان هلمن در سال 1952 به محاکمه فراخوانده شد.
هلمن یک موضع مخالفت اصولی در برابر این کمیته اتخاذ کرد و از ذکر نام ها خودداری کرد. او به کمیته اطلاع داد که در مورد فعالیت های خود شهادت خواهد داد، اما ز متهم کردن دیگران خودداری کرد و اعلام کرد:« آزار رساندن به افراد بی گناهی که سال ها پیش میشناختم برای این که خودم را نجات دهم، از نظر من غیر انسانی، ناشایست و بی شرفانه است. من نمیتوانم و نخواهم که وجدانم را به تناسب اتفاقات روز آزرده کنم.»
هلمن از اواخر دهه ی 40 تا 60 در لیست سیاه قرار گرفت و نتوانست کار کند. در نتیجه فعالیت هایش بسیار محدود شد تا جایی که مجبور شد خانه اش را بفروشد.
بعد ها در کتاب «زمانه شیاد» خاطرات مربوط به این دوران را به تفصیل بازگو میکند.
از نمایشنامه های دیگر او می توان به « باد جست و جوگر» «باغ خزانی» «قسمت دیگر جنگ» و «نامه های چخوف» اشاره کرد.
نمایشنامه ها و فیلم نامه های هلمن همواره برخوردار از ساختمانی منسجم با موضوعاتی بسیار گیرا و به یاد ماندنی است. او انحرافات و شرارت های جامعه بشری را تصویر نموده و با شناخت هنرمندانه ای که بالاخص از جامعه ی آمریکا نشان میدهد، مخاطبان خود را با ارزش و ضد ارزش ها آشنا میکند.
او در نمایشنامه های خود هزارچهرگی قدرت و سواستفاده از آن را بررسی میکند.
هلمن به آغاز دوره ی اتو بیوگرافی پست مدرن کمک کرد که داستان متعارف گهواره تا گور یک زندگی را رد میکند.،و در عوض به خاطره، حقیقت ، اصالت و ... فکر میکند.
بسیار ی از نمایشنامه های او توسط خودش یا دیگران به فیلم در آمده. لیلیان هلمن از دانشگاه های مختلف به کسب درجه دکترای افتخاری نائل آمد.
او همچنین به عنوان استاد نیز در دانشگاه هایی چون هاروارد و ییل و ... تدریس می کرد.
آثارش جوایز گوناگونی به دست آورد که میتوان از جمله آنها به دوبار جایزه منتقدان تئاتر نیویورک ، یک بار جایزه ملی کتاب و جایزه زن سال از دانشگاه نیویورک اشاره کرد.
«اسباب بازی های زیر شیروانی» و «مادرم، پدرم و من» از دیگر نمایشنامه های او هستند.
او بعد از شکست نمایشنامه ی « مادرم، پدرم و من» در سال 1963 نوشتن برای صحنه را برای همیشنه کنار گذاشت. او بعد ها در مصاحبه ای میگوید دیگر از کار در تئاتر لذت نمیبرد زیرا در آن مسائل و حرف ها بیش از حد بر سر پول است.
پس از سه دهه موفقیت بسیار زیاد در تئاتر ، هلمن در اواخر زندگی خود با خواندن مقاله ای که اعلام میکرد آرتور میلر، تنسی ویلیامز و ادوارد آلبی سه نمایشنامه نویس زنده آمریکا هستند بسیار آزرده شد. که گفته میشود این موضوع نیز یکی از دلایل کناره گیری هلمن از کارش است.
به نوعی هلمن خود گرفتار درونمایه «ساعت بچه ها »شد. رنج ابدی متهم بودن به گناهی ناکرده . چرا که او استعدادی بود که به گناه حضور در عرصه ی سیاست چنانکه باید شناخته نشد.
هلمن بارها به دروغ گویی محکوم شد. به ویژه توسط مک کارتی که در تلوزیون ایالت متحده اعلام کرد : «هرکلمه ای که هلمن مینویسد دروغ است.» و این حرف باعث شد هلمن در آن زمان از او به دلیل افترا شکایت کند.
هلمن هنوز در حال پیگیری دعوی بود که درگذشت.
هلمن در تاریخ 30 ژوئن 1984 به دلیل ایست قلبی در خانه اش در گذشت.