آرزوهای دست ساز داستان چند دانشجوست که بدون تجربه و با دست خالی به دنبال عملی کردن دانسته هایشان هستند.
آن ها میخواهند در زمانی که اکثر دانشجویان دانشگاه های مطرح به دنبال مهر کردن ویزا و خروج از کشور هستند از فضای راکد دانشگاه عبور کرده و به عرصه تولید وارد شوند. بمانند و بسازند.
《وقتی دانشگاه از نیازها چشم بپوشد و پویاییِ خود را از دست بدهد، دیگر نخواهد توانست دانشجویان را با خود همراه کند.》
《فایمن روزی برای سخنرانی به دانشگاه آرژانتین دعوت میشود. در حین سخنرانی، از دانشجوها میپرسد: «شما چرا همان کاری را میکنید که ما در آمریکا انجام میدهیم؟ وضعیت کشور ما طوری است که باید روی لبهٔ علم حرکت کنیم، اما شما که کشورتان مشکلات متعددی دارد، بروید و مشکلات خودتان را حل کنید، نه اینکه به علومی بپردازید که شاید صد سال آینده هم بهدردتان نخورد.»》
اما بر خلاف تصوراتشان این مسیر بسیار صعبالعبور است و برای کوچکترین کاری احتیاج به عبور از هفت خوان رستم دارند.
آرزوهای دست ساز یک روایت واقعی و بی سانسور از ماندن و ساختن است. از بی مهری ها ، سنگ انداختن ها ، تلاش های شبانه روزی تا دلگرمی ها ، موفقیت ها ، الطاف الهی و برکت تلاش و کوشش...
گروهی دانشجوی با انگیزه جمع می شوند تا ببینند کشور چه نیازی دارد و چه کاری از آن ها برمیآید. آن ها عمیقا معتقدند برای داشتن کشوری آباد ، باید ماند و ساخت…
تا اینکه آمار تصادفات جادهای توجهشان را به خود جلب میکند… آماری که نشان میدهد سرعت بالای ماشین ها در جاده علت اصلی تصادفات است.
همین مسئله این گروه جوان را به فکر ساخت دوربینی میاندازد که بتواند سرعت را تشخیص داده و ثبت کند.
کار آغاز شد . اما کجا؟ با کدام بودجه؟ با چه حمایتی ؟
همه این ها از چالش های مسیر سخت و پر پیچ و خم جوانان ماست .
از شب هایی که با نون خالی سر شد تا شب هایی که تا صبح از سرما لرزیدند.
از حمایت های مقطعی تا سنگ اندازی ها و نامردی ها…
یکی از مهمترین نقاط قوت آرزوهای دست ساز همین روایت بی سانسور و واقعی آن است.
میلاد حبیبی همانطور که به روایت حمایت ها ، تلاش ها ، سختکوشی ها و موفقیت ها میپردازد از روایات نامردی ها. خیانت ها ، منفعت طلبی ها و سنگاندازی ها هم غافل نمیشود و همین کتاب را بسیار خواندنی و لذت بخش کرده است.
با ورق ورق کتاب میتوان غصه خورد یا خندید … پر از امید شد یا پر از خشم
بعد از خواندن کتاب دوست داشتم کتاب را به هرکس که میشناسم هدیه دهم.
به دوستانی که معتقدند در ایران نمیشود کار کرد و باید بار و بندیلمان را ببندیم و برویم هدیه بدهم تا بدانند میشود ماند و کار کرد. میشود ماند و ساخت. هرچند با زحمت که البته نابرده رنج ، گنج به دست نمی آید .
به دوستانی که معتقدند نخبه های مملکت خوشی زده زیر دلشان که میروند و همه خائن اند بدهم تا بدانند ماندن سخت است وقتی نمیخواهندت. وقتی با عشق کار کنی و زیرآبت را بزنند ماندن سخت است.
وقتی فرش قرمز برایت پهن است و پیشرفت و ساختن و رشدت را تضمین میکنند نرفتن سخت است.
تقوا میخواهد. مجاهده میخواهد. دل بزرگ میخواهد.
آرزوهای دست ساز را از اینجا بخوانید.
«آرزوهای دستساز» را از اینجا دریافت کنید