بارها برایم در کار طبابت موقعیت هایی اتفاق افتاده است که بین چند گزینه بخواهم انتخاب کنم. همیشه به این موضوع فکر میکنم که در این لحظه چه کاری حرفه ای تر است، طوریکه هم جانب رفرنس ها و دانش را رعایت کرد و هم اخلاق را. طبابت چندین مهارت را با هم می طلبد، حل مسئله، تفکر تحلیلی و نقاد، مدیریت بحران، تصمیم گیری، همدلی و چندین مورد دیگر. موقعیتی که در آن قرار میگیرید مشخص کننده ی آن است که شما می خواهید در کدام سمت طیف هر کدام از این ها باشید. گاهی در لحظه تشخیص می دهید که کدام بیمار را زودتر ویزیت کنید، صرف نظر از این که کدامشان زودتر آمده باشد و باید این شرایط را مدیریت کنی که به دیگری توضیح دهی که در بین بیماران، برخی مشکوک به وضعیت های اورژانسی تری هستند و نمی شود منتظر بمانند تا از دست بروند، همه ی این تصمیم گیری های در لحظه علاوه بر زحمت های تیم تریاژ نیازمند تحلیل های دینامیک است. دورانی بود که میخواستم الگوریتمی را برای خود طراحی کنم تا طبق آن بدون نیاز به فکر به این که کدام اقدام در مواجهه با بیماران حرفه ای تر است، تصمیم بگیرم ولی خب متغیرهای موثر زیادی می توانند بر تصمیم گیری در یک موقعیت اثر داشته باشند، من چیزهایی را که می شد، به عنوان قوانین مرتبه ی ۲ زندگی خودم به قول محمدرضا شعبانعلی قرار دادم که در حقیقت قوانینی هستند که دیگر در مورد آنها تکلیفم مشخص است ، مثلا این که هیچ بیماری را در راهروی درمانگاه و در شرایطی که شرح حالی از وی ندارم ویزیت نمی کنم، به طور کلی اندیکاسیون های لازم از نظر تکست بوک ها را ارجح می دانم به آنچه خود بیمار ارجح می داند، مثلا در جایی که سونوگرافی لازم نیست برای وی توضیح می دهم که توصیه نشده یا بر عکس و موارد دیگر، هر چند که گاهی این توضیحات بسیار سخت تر از تن دادن به ارجحیتی است که خود بیمار دارد و واقعا اندیکاسیون ندارد.
چیزی که وجود دارد این است که مرز های اخلاق بر خلاف قوانین، در دوره های مختلف و شرایط می توانند بازتعریف شوند هر چند که اصول آن را که مسلما در طبابت آموخته ایم همان ها هستند و در حقیقت این طور نیست که اپروچ ما در هر شرایطی یکسان باشد.
در کتابی می خواندم، که به نظر می رسد که از منظر بیولوژی تکاملی، یکی از کارکرد های اخلاق در بقا باشد، در واقع ما پذیرفته ایم که اگر می خواهیم مسالمت آمیز تر و به شکل تکامل یافته تری در کنار هم زندگی کنیم می بایستی چیزهایی را رعایت کنیم، البته بیشتر از آن بوده که ما انتخاب کنیم، گویی طبیعت به ما این چنین یاد داده است که این گونه با صرف انرژی کمتری و با شایستگی تکاملی بیشتری میشود در کنار هم زندگی کرد و جامعه ی انسانی تشکیل داد...