همانطور که در گامهای پیشین گفتم، از ویژگیهای بارز دوران سامانیان، رواداری و تساهلوتسامحی بود که روح حاکمیت در این دوره است. رواداری (Toleration) مفهومی نوین و حقوقبشری است به معنی اینکه به دیگران اجازه دهیم با وجود تفاوت عقاید، افکار و سبک زیستنشان با ما، در کنار ما زندگی و اندیشههایشان را ابراز کنند. همین مفهوم است که پایههای دستیابی به صلح را مستحکم میسازد. سامانیان توانستند با بسط این عقیده، جامعهای را که متشکل از فرهنگهای گوناگون بود، کنار هم جمع و متحد کنند. فکر میکنید در چنین فضای گشودهای چه کسانی پرورش یافتهاند؟ افرادی تملقگو و چاپلوس؟ افرادی کممایه و نالایق؟ یا انسانهایی «بیبصیرت» و هرزه؟!
این نامها را با هم مرور کنیم: رودکی سمرقندی، ابوعلیسینا، جیهانی، زکریای رازی، بلعمی، فردوسی، دقیقی، بیرونی و...
به اذعان بسیاری از محققان آگاه، دوران سامانیان، درخشانترین دوره تاریخ ایرانِ پس از اسلام است؛ از اینرو که بزرگترین دانشمندان، شاعران، طبیبان، مورخان و فیلسوفانِ آن روزِ جهان را از دل خویش برآورده است. در عصر تاریک اروپا، سامانیان مشغول احیای فرهنگ ایرانی زیر سایه اسلام بودند. دکتر شفیعی کدکنی در مقاله «ساختار ساختارها» مینویسد:
«آنچه فرهنگ ایرانی و ساختار کلان آن را در عصر فردوسی و بیرونی برجستگی ویژه بخشیده است، آزادیِ خِرد است.»
دانشمندان و نویسندگان در روزگار عقلانیت و آزادی اندیشه، نزد امیران (و نه پادشاهان) سامانی ارج و احترامی ویژه داشتند. وزیران ِ سامانی، عالمانی چون جیهانیها و بلعمیها بودند. آغاز دولت سامانی، عصری بود که تمایل بسیار به نگرشهای عقلی، فلسفی، منطقی و طبیعی وجود داشت. در این جامعه، اندیشه و خرد، «اعتبار» بود. تعصب قومی و مذهبی در کمترین میزان خود بود؛ بهگونهای که در کتابخانهها آثاری با دیدگاههای گوناگون و حتی مغایر با اسلام نگهداشته میشد و اهلعلم آن کتابها را بیدردسر و مانع، مطالعه میکردند.
«یکی از کامیابیهای دولت سامانیان این بود که افکار سیاسی ـ اجتماعی برخوردار از تقدس و احترام و در عین حال منضبط و قانونی بودند. همین قضایا موجبات هدایت دولتِ رعیت و عدالتپرور سامانیان بهسوی دموکراسی، اصول انساندوستانه، نیکی، صلح و آسایش میشد.»[1]
گفتم امیران، و نه «پادشاهان» سامانی... زیرا این حاکمانِ عالِم، خود را «امیر» نامیدند و از القاب پرطمطراق دوری میکردند؛ حاکمانی که دانشمندان برای حضور در پیشگاهشان، نیازی به پایبوسی و دستبوسی نداشتند و بلکه از این کار منع میشدند.
حال فقط برای مقایسه با عصر کنونی، کافی است به یاد بیاوریم و مرور کنیم دانشمندانی را که مهجور کنج خانهها یا زندانها افتادهاند، مخترعانی را که پروانه اختراعشان خاک میخورد، مغزهایی را که از این خاک فرار میکنند، اساتیدی را که در دانشگاه جایی ندارند، نویسندگانی که کتابهایشان مجوز نمیگیرند، روزنامهها و تلویزیونی را که نمایندۀ تنها یک طیف خاص از جامعهاند، عقایدی را که فقط بهجرم متفاوتبودن، به بند کشیده میشوند و مردمی را که تنها بهخاطرِ گونهای دیگر اندیشیدن، متهماند که فریب غرب و رسانههای بیگانه را خوردهاند.
[1] ـ جواد هروی، تاریخ سامانیان، ص 65.