گنجشکی به خدا گفت: «لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگیهایم بود و سر پناه بی کسیام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه میخواستی از لانه محقرم؟ کجای دنیا را گرفته بود؟!»
خدا در جواب گفت: «ماری در راه لانهات بود. تو خواب بودی، باد و باران را گفتم لانهات را واژگون کند، آنگاه تو از کمین مار پر گشودی!!!»
چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنیام برخواستی!
خدایا به داده و نداده و گرفتهات شکر. که دادهات نعمت و گرفتهات امتحان و ندادهات حکمت است.
خدایا به داده و نداده و گرفتهات شکر. که دادهات نعمت و گرفتهات امتحان و ندادهات حکمت است.
خدایا! به اندازه تک تک قطرات خونم، به اندازه تمام قطرات آب در جهان، به اندازه تمام موجودات زنده ی دنیا، ازت ممنونم.