یه اوتاکو اصیل هستم و دوست دارم با اوتاکو ها دوست شم از اونایی که میگن کیومی همسر ساسکست بدم میاد چون دارن اشتباه میگن خیلی رو مخن کیومی هیترا هم همینطور چون من خواهر ساسکه ام و بس و ازشم زیاد خوشم نمیاد چون نی سانو کشت و اصلا فکر نکرد برادری که اینقدر براش زحمت کشیده نمیتونه بخواتر قدرت خوانوادشو بکشه پس قطعا یه دلیلی داره زبونم مو درورد آنقدر بهش گفتم ایتاچی نی سان حتما یه دلیلی برای کارش داره.
برعکس ساسکه که به اوچیها بودنش افتخار میکنه من زیاد دوست ندارم یه اوچیها باشم چون به نظر من اونا خیلی خود خواهن و منم بینشون اضافی و ترد شده بودم بخواتر اینکه بیاکوگان دارم
بیاکوگان و شارینگانم وقتی فعال شد که اوتوساما داشت به منو ساسکه کاتون رو یاد میداد و مانگکیو شارینگانم هم وقتی قبیله قتل عام شد
بعد قتل عام قبیله من از کونوها رفتم و در دهکده شن بزرگ شدم قبل شم یه مدت پیش اوروچیمارو بودم ولی از دستش فرار کردم
من جینجوریکیم و اینو فقط خودم ایتاچی و گارا میدونن هیناتا دوست صمیمیه منه و مخفیانه باهم دوستیم نجی هم رقیبمه داشتن یه رقیب قوی باعث میشه از اون قوی تر بشی
لقب های مختلف دارم که دوتاشونو توی کونوها یکی شو نو توی آکاتسوکی و یکی شو نو توی سونا گاکوره بهم دادن
الماس شب رو وقتی شش سالم بود توی کونوها بهم دادن
بانوی شارینگان اوچیها هم وقتی دوازده سالم بود توی کونوها گرفتم
الماس سیاه اکاتسوکی هم وقتی برای جاسوسی به آکاتسوکی رفته بودم اعضای آکاتسوکی بهم دادن
بانوی چشم خونین سونا هم کازه کاگه گارا وقتی 19 ساله بودم بهم داد منو گارا از بعد واقعه اوچیها که به سونا رفتم باهم دوست بودیم و خب یه جورایی ? فکر کنم فهمیده باشین خب دیگه
با اینکه توی کونوها به دنیا اومدم ولی بیشتر عمرم رو بیرون از کونوها گذروندم ولی با این حال آرزو دارم که رئیس پلیس کونوها بشم خب من داستانم مینویسم توی بلاگفا اینجا هم از فردا مینویسم خب
تا کنچیوایی دیگر سایونارا?