محمد علیخانی
محمد علیخانی
خواندن ۱۰ دقیقه·۱ سال پیش

هر قرارداد بیمه =جلوگیری از خسارت دیدن مردم

- بله خانم بیمه بدنه
- خب اقای... پوشش جانبی چطور؟ کدوم پوششو میخواید که روی بیمه نامه اضافه بشه؟
- همون بیمه خالی کفایت میکنه ممنونم

با خودم گفتم داستان جدید نون دراوردن و خالی کردن جیب مردم!! ولمون کن بابا همینم به سختی جور کردم دادم!!

-اقای... مطمئنید که پوشش سرقت حوادث و غیره نمیخواید؟

یاخدا این تا جیبمو نزنه ول کن نیست
دوماه پیش بود چراغ راهنمای روی بدنه ترکید!! تو کوچه پارک کردم اجبارا و بعد ۲ ساعت که برگشتم دیدم چراغ راهنما روی بدنه شکسته!
چقدم مردم دل رحم شدن! نه شماره ای نه خبری از طرف که خسارتمو بگیرم!! خدا خیرش بده
خط و خش کنار گلگیرم که هیچی!

- بله کاملا مطمئنم! بحث هزینش نیست نیازم نمیشه

روزها با ذهن مشغولی و کار زیاد میگذشت...
تصمیم گرفتم واسه چند روز برم روستا تا هم روحیه‌امو بازسازی کنم هم آب و هوایی عوض کنم بلکه خستگی این چند ماه از تنم بره

توی روستا همچی فریبندس
نون محلی
تخم مرغ ارگانیک و سالم
پنیر تازه
شیر پر چربی که هیجای تهران پیدا نمیشه

به فکر فرو رفتم که چقد زندگی تو روستا ساده و قشنگه
نه دغدغه ترافیک، نه مشکلات زندگی هیچکدوم نیست
سبک سبک بودم

کبابی به سیخ کشیدم و مشغول پختنش روی منقل شدم
واقعا طعم کباب با دود ذغال تازه دیوونم میکنه
اونم گوشت روستا که مزش زمین تا اسمان با شهر فرق داره
روح ادمو نوازش میده
اخرشب از فرط خستگی و هیجان این چند روز تعطیلات به خواب عمیقی رفتم!
تازه بوی نم بارونم میومد که صفای محیطو دوچندان میکرد
تو خواب و بیداری صدای باریدن باران روی شاخ و برگ لذت دراز کشیدن تو جامو چندبرابر میکرد
پتومو کشیدم رو خودم و خوابیدم

نمیدونم چندساعت گذشته بود متوجهش نبودم که یهو صدای رعدوبرق منو پروند!
شدت باران بیشتر شده بود و دیگه لطافت قبلو نداشت!
-اینم شانس ماست یه شب حس گرفتم که راحت بخوابم!

باران شدتش به مرور بیشتر میشد و تمام حالم عوض شده بود

-اگه فردا هم باران بیاد چطوری تو گل و لای برم این روزای اخرو بگردم؟
ناراحت این موضوع بودم که قطره ای از سقف قدیمی خانه چکید رو صورتم
-غلط کردم نخواستم بمونم هرچی این چند روز حال کردم پرید!
یک تشت خالی پیدا کردم زیر قسمتی که سقف چکه میکرد گذاشتم
رفتم تو ایوانی که درست به ماشینم دید داشتم!

- حداقل ماشینم شسته شد ?
خواستم برم داخل که صدای وحشتناکی شنیدم
برگشتم به طرف صدا ولی صدا تو کل روستا میپیچید و دلهره اور بود
دید کافی نداشتم و فقط میتونستم ماشینمو ببینم
- وای خدا این دیگه چیه؟!
زیر چرخ ماشین پر از آب روان شده که به سرعت در حال رفتن به پایین روستاست
شدت آب هرلحظه بیشتر میشد

-نکنه؟؟؟! نکنه سیل داره میاد؟؟

هنوز فکرش از سرم نگذشته بود که چند تکه چوب و ضایعات درخت به پشت ماشینم برخورد کرد

چند لحظه بعد برق قطع شد و همه روستا در تاریکی فرو رفت

- چیکار کنم؟؟ الان باید چیکار کنم؟؟ ماشینم! ولی برم پایین جاییو نمیبینم و ممکنه آب منو با خودش ببره

صدای برخورد چوب به دیوار خانه رو میشنیدم
تو تاریکی مطلق حس میکردم ماشینم جابجا میشه
حالم خوب نبود
سعی میکردم بیشتر متوجه قضیه بشم
گوشیمو از کنار تخت با عجله برداشتم و اولین نکته قطع شدن سیگنال آنتن بود
چراغ قوه‌شو روشن کردم
بهتر از هیچی بود
به سمت کوچه گرفتم که از ترس نتونستم حرکتی کنم
آب سیاه و پر عمقی از پایین دیوار خونه در جریان بود
فکر کنم عمقش از قدم بیشتر بود

تصمیم گرفتم تا روشن شدن هوا خانه رو ترک نکنم، صحبت مرگ و زندگی بود

چندساعتی با صدای خشن آب و گذرش از بین خانه های روستا در کنار داد ک فریاد اهالی به گوش میرسید

نزدیک روشن شدن هوا صداها کمتر و کمتر میشد
در تمام این ساعات سعی میکردم به خودم آرامش بدم و میگفتم مال بره جون نره، سلامتی ارزشش بیشتره

هوا تا حدی روشن شد که تصمیم گرفتم از خارج خانه وضعیتو چک کنم

از پله های ساختمون قدیمی روستا به پایین میرفتم
گل و آب تمام پاگرد پایین راهرو دیده میشد
چند پله اخر هنوز پر از گل و آب بود و بوی جالبی نداشت
خودمو به در ساختمان رسوندم و آب تقریبا تا زانوم میرسید
درو باز کردم که با شاخه های شکسته و بریده‌های چوب جمع شده پشت در مواجه شدم
سعی کردم شاخه هارو از جلوی در به کناری بزنم تا بتونم وارد کوچه شم ولی توی هم قفل شده بودن

-اخ لعنتی
انگشتم با کناره های شاخه‌ها برید

- لعنت به این تصمیم تعطیلات، حالا از کجا واکسن کزاز پیدا کنم؟؟

شاخه‌هارو به هر سختی که بود به کناری زدم و وارد کوچه شدم
انگار دیگه اون روستای باصفا نبود فقط گِل و خار و خاشاک
توی آب گل آلود جریان خفیف آب رو دنبال میکردم و حواسم بود پام با چیزی بریده نشه
در این بین بقیه اهالی هم درگیر بودن چند نفری سعی داشتن با بخشداری شهرستان تماس برقرار کنن
چند کوچه رد کردم، با تصویری مواجه شدم که منو خیلی ناچیز و کوچک در مقابل این حوادث نشون میداد!
ماشینم از جلو به پهلوی یه ماشین دیگه و دو ماشین دیگه یکی به عقب ماشینم و دیگری از بغل به ماشینم برخورد کرده بودن
اساسا حالم بد شد و دیگه نمیشناختمش
بدنش به لطف تلاش شبانه روز ایران‌خودرو عین شیشه خرد شده بود
جلوتر رفتم و چیزی دیدم که شُکم کرد و بهم یاداوری میکرد دیگه این ماشین تموم شد، خاکش کن
تمام فضای داخلش تا داشبورد پر از گل شده بود
مثل یه شکست خورده شروع کردم به قدم زدن درون روستا
هرکس مشغول تمیزکاری و پیگیری زندگی داغون شدش بود
به اخر روستا رسیدم روی یه تکه سنگی که شبیه به مرز هوایی و آبی زمین بود نشستم
به بدبختی و مصیبتی فکر میکردم که من بخش کوچکیش بودم
بیچاره مردم این روستا
بیچاره مردم هرجایی که همچین بلایی سرشون میاد
یاد زلزله زده‌ها افتادم و هزاران خبری که واسه من فقط خبر بود ولی برای مصیبت زده‌ها یک بدبختی بزرگ

تو این افکار بودم که تکه چوبی به سنگی که روش نشسته بودم و زانوی غم بغل زده بودم برخورد کرد
سعی کردم بی تفاوت باشم ولی با نگاه کردن بهش ناخودآگاه توجهم بهش جلب شد
نقش نگاری روش هک شده بود که انگار از زیر دست یه استاد به درون سیل فرار کرده
از آب کشیدمش بیرون
شبیه به عصا بود ولی دسته‌ای برای گرفتن نداشت
چوب درازی که از پایین نازک و به سمت بالا ضخیم‌تر میشد
قسمت بالای چوب کره ای زیبا درون گاردی از چوب دست‌سازه نقش دار محصور بود
به کمک این شبه عصا از سنگ پایین امدم و به سمت خانه‌ی روستایی که فقط اسمش خانه بود به راه افتادم

-خانم من چندبار تماس گرفتم با همکارانتون هم صحبت کردم، ماشینم توی سیل روستای... از بین رفته
با کلی هزینه به یه پارکینگ اون شهرستان منتقلش کردم، مالم از بین رفته بعد شما میفرمایید کاری از دستتون برنمیاد؟

-آقای محترم همکارانم خدمتتون عرض کردن که بیمه شما پوشش حوادث طبیعی مثل سیل و زلزله نداره

-چطور موقع گرفتن پول صداتون در نمیاد؟ حالا که باید پرداخت کنید پوشش نداره؟؟

-اقای... بیمه بدنه شما پوشش این حوادثو داشت ولی شما انتخابش نکردید، مابه تفاوتش چند صد هزارتومن بود. این پوشش‌ها برای دزدی، خرابی ماشین، نوسانات قیمت بازار، حوادث طبیعی و غیرس که شما هیچکدومو نخواستید. بیمه شما پوشش جانبی نداره جناب

بدون خداحافظی تلفنو قطع کردم
میدونستم تقصیر خودمه
یادمه روز خرید بیمه کارشناس بیمه بهم گفت ولی من اعتنایی نکردم
حالا ماشینم از بین رفته بود
با کمک چوبدستی که از روستا اوردم بلند شدم
به سمت پنجره رفتم
احساس ضعف و باخت میکردم
شروع کردم به بیان حال زارم برای خودم!!
-چقد حقیری؟ زورت اومد چندتومن بیشتر بدی؟
-خاک برسرم که بخاطر چندتومن و خساست چند صد میلیون ضرر کردم
-داشتی که، نداشتی؟ بی پول نبودی
-آه چقد بدبختم، یه عمر کارکردم دلم خوش بود ماشین صفر انداختم زیر پام
-حالا چطوری چندصد میلیون جور کنم و یکی دیگه بگیرم؟ کارمو چیکار کنم؟ چطوری برم و بیام؟
در حین گفتن این حرفا چوب دستیو به زمین میکوبیدم تا ضعف و خشمم کمترشه
حس کردم چوب دستی داغتر شده بود ولی اعتنایی نکردم
چند لحظه بعد کره گردی که روی تاچ چوب دستی بود شروع به روشن شدن کرد!!
-وای خدا، روح!!! جن !! این چوب طلسم شدس کمکککک

چوب دستی از دستم افتاد و خاموش شد
پرتش کردم به گوشه یک اتاق و درشو بستم
بین خیال و واقعیت گیر افتاده بودم
فکرم درگیر این همه مشکلات تازه بود
احساس خواب الودگی شدید کردم و به سمت تختم تلو تلو حرکت کردم
خودمو پرت کردم رو تخت و خوابم برد....

بیدار شدم از جام، همجا تاریک بود و احساس سردرد و ضعف داشتم
به سمت یخچال رفتم و شکممو بازیابی کردم
در حین خوردن غذا توجهم به سوییچ ماشینم پرت شد که گوشه کابینت جای همیشگیش افتاده بود!!
این اینجا چیکار میکنه؟؟
ورش داشتم و یادم اینو به مسئول پارکینگ به امانت سپردم
سوییچ ماشینو برداشتم و رفتم سمت پنجره
همچی اروم بود و سوییچ تر و تمیز
-احتمالا یادم رفته بود اینو به مسئول پارکینگ بدم
صبح بلند شدم و برای رفتن به سرکارم تصمیم گرفتم از تاکسی و خطوط همگانی استفاده کنم
از درب اسانسور که خارج شدم توی پارکینگ یه ماشین مثل ماشین خودم توجهمو جلب کرد
-کدوم بیشعوری جای من پاک کرده مگه صاحاب نداره اینجا؟
رفتم نزدیکش که خشکم زد!!!
پلاک خودم بود
ماشین خودم بود ولی چطوری؟؟
داخلشو نگاه کردم همون بوگیر
همون دستمال
همون ضبط و فرمون با چرم دستدوز
سریع برگشتم به واحدم و سوییچو برداشتم
به پارکینگ برگشتم
سوویچو فشار دادم در ماشین باز شد!!!
با کمال ناباوری سوارش شدم
داشتبوردو نگاهی انداختم
-مدارکم!!! ولی چطور ممکنه؟!
در همین حین صدای پیامک گوشیم به خودم اوردم
-بیمه گزار محترم .... بیمه بدنه شما تا فردا شب منقضی میشود
لطفا جهت تمدید ...
باورم نمیشد!!
۱۹۲ شماره گرفتم و با ناباوری تاریخ روز قبل بیمه کردن ماشینو اعلام میکرد
تقویم میلادی گوشیم هم همینو بهم گوشزد میکرد
سریعا خودمو به نمایندگی بیمه رسوندم
- سلام خانم من چندهفته پیش خدمت شما نرسیدم تا بیمه بدنمو تمدید کنم؟
- سلام وقت بخیر، یعنی تمدید کردید؟ چه کاری از دستم برمیاد؟
چه سوال احمقانه‌ای پرسیدم
- نه خانم میخوام تمدید کنم
مدارکمو تحویل دادم
-خب اقای... ایا پوشش‌های اضافی بیمه رو هم اضافه کنم؟
- بله خانم لطفا!!!
باورم نمیشد به زمان گذشته برگشته بودم
قابل هضم نبود
-یعنی به من فرصت جبران اشتباهمو دادن؟؟ ولی چطوری؟؟
سرکار نرفتم برگشتم خونه
به فکر فرو رفتم و خیال میکردم دیوانه شدم!
یاد چوبدستی افتادم
رفتم سمت اتاقی که درونش پرتش کردم
نبود!!!
-نکنه اون چوبدستی...؟؟!!
چند روزی از بیمه کردن مجدد ماشینم به صورت صحیح میگذشت
توی اخبار شنیدم که روستای... سیل اومده و به اهالی خسارات زیادی وارد کرده!!
-من اونجا بودم، همچیو دیدم
فکر میکردم به من فرصت دوباره داده شده بود ولی بقیه مردم چطور؟
کاش اوناهم بیمه میکردن و خساراتشون تا حدی جبران میشد
به فکر فرو رفتم
- چرا فقط من باید فرصت دوباره بگیرم؟ بقیه مردم بیچاره چطور؟
اندکی فکر کردم و جواب دلمو که خیلی واضح بود با قدرت بیان کردم

- باید کارشناس بیمه بشم! باید کسانی که اگاه نیستن و نمیدونن اتفاق یهو پیش میاد بیدار کنم
من باید از این فرصت جهت خدمت کردن بهره ببرم
و اینگونه شد به کارشناسان بیمه ازکی ملحق شدم
و تا امروز با هربار بستن قرارداد بیمه، حس جبران این فرصت دوباره بهم دست میده
#بسپارش_به‌_ازکی
هرقرارداد = جلوگیری از خسارت دیدن مردم

قرارداد بیمهبیمهبسپرش_به_ازکی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید