کتاب سال مرگ ریکاردو ریش
کتاب مذکور را خواندم ۶۲۳صفحه...هرکسی حوصله خواندن چنین کتابی را ندارد چون خالی از هیجان است و در یک خط صاف پیش می رود اما میتوان با شخصیتهای داستان ارتباط برقرار کرد و دوستشان داشت هرچند شخصیت اصلی داستان ریکاردو شخصیت دوست داشتنی من نبود و اگر ناگهان کشته میشد ناراحت نمیشدم...اما با او همزاد پنداری میکردم و حالات او، شخصیتش و روزهای خالی از هیجانش را درک میکردم و از مکالماتش با شخصیتهای دیگر ملتذذ میشدم و بااینکه داستان یکنواخت بوداما خواندنش را دوست داشتم. پایان داستان را چندان نپسندیدم چون میبایست همه جوانب را روشن میکرد...انتظارم ازاین جهت برآورده نشد و جای تاسف دارد که نویسنده برای وقتی که من خواننده برای مطالعه گذاشتم و حسی که به داستان داشتم ارزشی قائل نشد...
شخصیت مورد علاقه من دراین کتاب نه ریکاردو بلکه لیدیاست .