این قسمت از آن قسمت هایی بود که مقداری از سردرگمی ما را کم کرد. این قسمت آنچه میخواستیم و ذهنمان را درگیر کرده بود را راحت ساخت . اگر توجه کرده باشید تئوری هایی را بررسی کرده بودیم درست بوده و راهمان را دست پیش رفتیم.
کیلب که به هوش می آید شارلوت را بالا سر خودش می بیند ، میبیند تبلتی به دست دارد که قبلا با استفاده از آن میزبان هارا کنترل میکردند.
لباس شارلوت سیاه است ، این دقیقا به موضوع ویلیام و جیمز دلوس اشاره دارد که ویلیام برای تست بدن جدید جیمز دلوس به ملاقات او میرفت و از او تست هایی می گیرد.
کیلب متوجه شد که هرکس وارد این پارک شود ، آلوده بود انگل های هیل شده و هیل با استفاده از آن انگل ها ، این دفعه میزبان ها کنترل انسان هارا به دست میگیرند.
اما موضوع مهم تر در این لحظه آن است که کیلب آلوده به این انگل شده و هیل می تواند او را کنترل کند و وادار به کارهایی که خودش نمی خواهد بکند.شاید میو را بکشد،شاید دیگران را آلوده بکند! چیزی است که باید صبر کنیم و ببینیم سازندگان و نویسنده سریال را به کدام جهت راهنمایی می کنند.
وفاداری ، آزمونی دردناک برای میزبان ها و حالا انسان ها!
انچه این قسمت به ما فهماند این بود که هرچه تاکنون از کیلب دیدیم یک آزمایش وفاداری از او بوده است و تمامی این ماجرا برای کیلب اصلی افتاده بوده است. اما آنچه هیل را مجبور ساخته که از کیلب کپی های زیادی بساز ان است که کیلب توانسته در برابر انگل های او مقاومت نشان دهد.
شاید بدانید که اگر صد بار از یک فایل کپی بگیرید ، یک سری از اطلاعات از بین می رود ، این دقیقا همان موضوعی است که در این قسمت به نمایش کشیده شده است ، یعنی تمام این کپی ها نشان می دهد که انسانیت هنوز در کیلب وجود دارد و چون تعداد کپی ها از او زیاد شده ، دیگر ذهن او پایدار نیست و پس از مدت ذهن شروع به پس زدن جسم میزبانی اش می کند (دقیقا همان چیزی که در فصل دوم درباره جیمز دلوس نشان داده شد).
به دنیای من خوش آمدی جمله ای بود که شارلوت به کیلب زمانی که کیلب متوجه تمام داستان شد و فرار کرد،گفت.
چیزی که اینجا به ما نشان داده شد موردی بود که از قبل حدث زده بودیم، کیلب از ساختمان المپیاد(ساختمانی که کریستینا در آن داستان می نوسید)خارج شد!
از آنجایی که حدود 20 سال از چیزی که کیلب دیده بود و شارلوت به او توضیح داد که در بدست آوردن کنترل انسان ها پیروز شده ، این سوال مطرح می شود که حالا سرنوشت انسان ها چه خواهد شد؟
هم خانه کریستینا خواب های عجیبی می بیند و برای کریستینا تعریف می کند.
خواب می بیند که در سن کودکی همراه با پدر و مادر خود به پیکنیک رفته و ناگهان مگس ها به پدر و مادرش حمله ور شده و زمانی که مگس ها به سراغ خودش می آیند از خواب بیدار می شود. این موضوعات شما را یاد چه چیزی می اندازد؟
آفرین ، انسان ها مانند میزبان ها در فصل دوم دارند خودآگاه می شوند.دارند به یاد می آورند که چه اتفاقی افتاده است.ولی سوال مهم تر این است که انسان ها هم مانند میزبان ها قیام می کنند و دوباره جنگی شروع خواهد شد ، یا قبل از این که اتفاقی بیوفتد هیل آن ها را سرکوب می کند؟ سوالی است که باید منتظر جواب آن باشیم.
دیگر با جمله (داریم به اول داستان باز میگردیم) آشنا شده اید. چرا این را می گویم ، چون تدی (James Marsden که بازیگر این نقش است و با توجه به اخبارات گذشته قرار نبوده در این فصل حضور داشته باشد) برای آگاه کردن کریستینا آمده و برای او از گذشته خودش صحبت می کند.
میگوید من یک شکارچی با دل مهربان بودم که سوار یه قطار می شدم و وارد شهری جدید می شدم.(یادتان می آید)
اگر بخواهم از این قسمت نتیجه گیری ای بکنم باید بگویم که واقعا تا زمانی که برخی از موضوعات مشخص نشود نمی توان حرکت نهایی این فصل را مشخص کرد ، هرچند این از تکنیک ها و کاربلدی کارگردان فیلم جانالن نولان است ، کسی که سریال مظنون را با موضوع هوش مصنوعی ساخت و با بازخورد عالی ای از سوی مردم قرار گرفت.
باید منتظر باشیم که ببینیم چه اتفاقاتی رخ می دهد ، احتمالا قسمت بعدی راز های زیادی را فاش می کند!