موضوع نقد فیلم رد خون ....
استاد بزرگوار جناب آقای حسنوند
دانشجو محمدرضا سرائی
رد خون نه درباره نبرد رودررو و عملیات جنگی مرصاد، که درباره جنگ افکار و آدمهاست، چه خودیها با هم و چه با دشمن و از رهگذر انتخاب داستان آدمها به جای عملیاتها، رد خون درباره آن لحظههای ویژه از زندگی کاراکترهایش است که نه تنها مجبور به انتخاب میان علایق و باورهیشان میشوند، بلکه تغییر میکنند و شاید حتی تبدیل به کس دیگری میشوند. (کمال، وقتی دیگر شلیک نمیکند، دیگر آن کمال سابق نیست.)اما از طرف دیگر مخالفان همیشه، نه تنها این بازیای عقیدتی و مضمونی پینگپنگی فیلم را نمیبینند که مدام واژه تازه مد شده «پروپاگاندا» را هم مدام استفاده میکنند، حال آنکه فیلم همه سعیش را میکند با کاراکترها و ساحت فردی زندگی آنها بماند و به جامعه وعموم مردم نقب نزند. اگر ماجرای نیمروز یک داستان امنیتی ملی بود که یکسر برد قهرمانانش به نظام و استحکامش گره میخورد، در رد خون با رازها و اسرار زندگی خود آدمها سر و کار داریم بدون اینکه مقیاسش همهگیر و عمومی شود، اینجا قضیه تسویه حسابهای شخصی است نه دولتی حکومتی یا ارگانی. و جدا شدن رد خون از متن تاریخ و ورود فانتزی و داستان و شخصیتهای خیالی به تاریخ هم نقطه تاکیدی بر این شخصی بودنهای فیلم است.
خلاصه فیلم:
روایت کلی این فیلم اتفاقات بعد از پایان جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۷ است. نیروهای امنیتی ایران متوجه حضور نفوذیهای سازمان مجاهدین خلق میشوند ، پس از قبول کردن قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران در جبهه، با ارسال دو مأمور امنیتی به بغداد میخواهند قبل از شروع عملیات فروغ جاویدان ، عباس زریباف فرمانده این عملیات را ترور کنند.....
نقد فیلم رد خون ؛
ابتدا بهتر است اطلاعاتی در مورد عملیات مرصاد داده شود: عملیات مرصاد یا فروغ جاویدان، چند روز بعد از پذیرش قطعنامه آتشبس از سوی ایران آغاز شد. این عملیات، سومین عملیات از سری عملیات سهگانه گروه مجاهدین خلق بود. دو عملیات قبلی، عملیات آفتاب و چلچراغ نام داشتند. عملیات مرصاد از نظر تدارکات و نیروهایی که در آن شرکت داشتند از دو عملیات قبلی بسیار بزرگتربود. این عملیات که تنها از زمین صورت گرفت به منظور نفوذ در خاک ایران و رسیدن به تهران ظرف ۴۸ ساعت انجام شد. مجاهدین خلق در این عملیات مناطق قصرشیرین،سرپل ذهاب،اسلامآبادغرب را تصرف کردند و تا تنگه چارزبر در نزدیکی کرمانشاه نفوذ کردند اما در همین نقطه زمینگیر شدند. رهبری این عملیات برعهده عباس زریباف بود. این عملیات با دخالت نیروهای ایران به فرماندهی شهید صیادشیرازی ناکام ماند و عباس زریباف کشته شد.
_شخصیت پردازی کمال دراین فیلم جذاب تر از ماجرای نیمروز است. چون کمال دریک دو راهی قرار دارد که باید بین خواهرش یا کارش یکی را انتخاب کند
در این فیلم هادی حجازی فر و محسن کیایی اصلی ترین نقش هارا دارند، و داستان را این دو نفر جلو میبرند.
کمال فردی بسیار جدی در کارش است که هرچیزی برخلاف عقایدش باشد را از بین میبرد. تناقضهایی که در این رابطه درون کمال وجود دارد شخصیت او را از آن حالت یک وجهی خارج میکند و به شخصیت او وجه دیگری هم اضافه میکند.
کمال شخصیتی وظیفه شناس است اما خواهرش هم برای او مهم است و بخاطر خواهرش خلاف قوانین عمل میکند و به صادق چیزی درمورد او نمیگوید برای همین کارگردان انتهایی فیلم میخواسته تعلیق به وجود بیاورد تا مخاطب مشتاق این باشد که ببیند تصمیم نهایی کمال چیست؟
_به نظر من مشکل اصلی فیلنامه این است که تعداد کاراکتر های آن زیاد است.
همانطور که میدانید رد خون ادامه فیلم ماجرای نیمروز است که باز هم به مقابله با سازمان مجاهدین خلق پرداخته
برای مثال وجود کاراکتر مسعود در این فیلم تاثیری زیادی ندارد وبیشتر بخاطر اینکه در ماجرای نیمروز حضور داشت در این فیلم هم بود و دلیل دیگر حضور او این بود که اواخر فیلم حقیقت را بفهمد و به صادق بگوید که میشد جای مسعود یکی دیگر از شخصیت ها این کار را انجام میداد و مسعود حذف میشد.
نتیجه گیری:
فیلم خوبی بود اما به نظرم نسبت به فیلم ماجرای نمیروز ضعیف تر بود اون فیلم بیشتر منو جذاب خودش کرد و هر فیلمی برای مقابله با سازمان مجاهدین خلق ساخته بشود برای من قابل احترام است.
اگر آرام زندگی میکنیم و شب با خیال راحت سر بر بالین میگذاریم و هنوز اصالت ایرانی خود را حفظ کرده ایم، همه این ها مدیون سربازان وطن است .
نوشتن و فکر کردن درمورد شهدای دفاع مقدس در سال های جنگ تحمیلی با عراق، باعث می شود که ما ارزش های شهیدان و جانبازان را به یاد بیاوریم و نگذاریم که آرمان های انساندوستانه و خداپسندانه مدافعان وطن از یاد برود