«یادآوری: زخم های شما ، برای کسی جز خود شما دردناک نیست پس از درد و دل بپرهيزيد ..»
داشتم تو توییتر میگشتم که جمله با موفقیت دریافت شد.
همیشه که نه ولی از وقتی شروع به کار کردم و تصمیم گرفتم کمی جدی تر زندگی کنم هیچوقت درد و دل نمیکردم حتی یک مدت به همکارام هم میگفتم که لطفا چیزای خصوصی تون هم به من نگید و به یکی از همکارام یکم بر هم خورده بود ولی ذهنیتم این بود که دردای آدم ها مال خودشونه تا اینکه جلوتر رفتم و با یکی رفیق شدم ازون جون جونی ها که همه تون دارید. مثل همه دوستی تا یک مدت توی اوج و آسمونا سِیر میکردیم تا کم کم انرژی من تموم شد و مشکلات کسب و کارم هم خیلی بیشتر شد. تمام تلاشمو میکردم دوستمو وارد قضایا نکنم ولی دوستم فهمیده بود من یک گیری دارم بهش گفتم بزار خودم حلش میکنم شما راحت باش. بهم گفت مهدیار! اگه تو خوشی ها با هم بودیم تو غم و غصه ها هم کنارت هستم نگران نباش!
این جمله هنوز هم برای من سنگینی دارد. واقعا هم جمله خیلی سنگینی است که یکی بیاید و بخواهد غم و غصه های تو را سبک کند. نه؟
خیلی به من کمک کرد بیشتر از هر کس دیگری در تمام زندگی ام از همه بیشتر کمکم کرد خودم را پیدا کنم من را با خودم آشتی داد و کاری کرد که بیشتر زندگی کنم.
اما سنگینی جمله میدانید برای من چیست؟ اینکه من همیشه میخواستم از طرف خانواده حمایت شوم همیشه میخواستم پدرم این جمله هارو بگوید خواهرم قربون صدقه ام برود مادرم نگرانم باشد ولی وقتی جای دوست و پارتنر و شریک برایم با خانواده عوض شد همیشه این حس غریبی را در جهانی که خوب هم ساخته بودمش را داشتم.
حالا رفیقم مهاجرت کرده و بازهم دارم از و دوری میجویم بازهم نمیخواهم مشکلاتم را بگویم که تا الان بسیار هم از دستم در رفته و گفته ام و کل و غم و غصه ام را برای او فرستادم ولی هنوز هم میدانم که این درست نیست و هنوز هم رفیقم میگوید "کنارت هستم" و هنوز هم غریبم، هم با جهان، هم با خودم، هم با رفیقم.
قطعا این متن باید ادامه می داشت ولی تا اینجا رو برای شما پخش میکنم که تراژدی ماجرا حفظ بشه و پایان خوبی داشته باشه:)