سکوت همهجا را فرا گرفته بود
من که بودم ؟
در میان این آدم ها چه میکردم ؟ آیا من به برای این زمان و مکان میجنگیدم ؟ در زندگی به چه چیزی نیاز داشتم ؟
شاید فقط و فقط خودم
شاید اگر میفهمیدم که این خودم هستم که در تمام مکان ها زمان ها و لحظه ها تنها و تنها خودم هستم که میتوانم به خودم کمک کنم این خودم هستم که تا یاد نگیرم که هیچ شخصی جز من نمی تواند به من کمک کند به ادم ها نگاه ملتمسانه نمیکردم
شاید من باید بیشتر این جمع را درک میکرد
اما خسته بود روحش نیاز به آرامش مغزش در پی موفقیت و اما تنش نیاز به خواب داشت شاید خستگی ک در تمام لحظات در حال متحمل کردنش بود رو خودش موجب میشد
نمیدانم شاید...
شاید باید به خودش می آمد باید خودش را احساساتش را لحظات نابش را نیاز هایش را حد و مرز هایش را پیدا میکرد ...
شاید ....
butterfly