من از اون دسته آدما هستم که عاشق سفر کردنم. ولی بعد از چند روز دلم برای شهرم ،خونه ام و زندگی عادیم به شدت لک می زنه.اما این بار در اولین روز اردیبهشت به سفری رفتم که به هیچ عنوان قصد برگشت از این سفر رو نداشتم . من برای این سفر رنج راه نکشیدم ،پیاده روی نکردم ،سوار ماشین نشدم ،بلکه پرواز کردم !البته نه با هواپیما. من این بار با روحم سفر کردم .
قضیه از این قراره که رنجها و تنهایی هام منو به سمت تجربه هیپنوتیزم کشوندن . یعنی خیلی دلم می خواست خلسه و رهایی از دردهای هستی رو تجربه کنم. اما می دونستم باید راه درستی رو برای رسیدن به این هدف انتخاب کنم.پس بعد از تحقیق و پرس وجو سراغ خانمی رفتم که تو این زمینه تبحر و تجربه زیادی داشت.
به اون خانوم پیام دادم و برای روز شنبه وقت هیپنوتیزم رزرو کردم. هزینه ای که برای رزرو نوبتم پرداختم ،نسبت به شرایط فعلی اقتصادی معقول بود . البته ارزیابی قیمت این کار بستگی به نگرش شما داره . قطعا آدمی مثل من که به روحش اهمیت میده ،حتی با وجود دریافت حقوق ناچیز کارمندی هم برای تعالی روح خودش هزینه می کنه . در واقع به نظر من پیدا کردن ریشه رنجها به ما در پذیرش اونها کمک زیادی می کنه ،وگرنه تا آخر عمر خودتو به در و دیوار خواهی زد .شاید هم بعضی وقتها ما به یه تسکین و مرخصی کوتاه از زندگی عادی نیاز داشته باشیم که فقط با خلسه از نوع سالمش امکان پذیره .وگرنه گل ومجیک ماشروم هم بهت حس خلسه رو القا می کنن. ولی خلسه و رفتن تو ابعاد و جهانهای زیرین کجا و سفر به عالم معنوی و بعد پنجم کجا ؟
بنابراین من با وجود همه دیدگاه های منفی و غلطی که درباره هیپنوتیزم وجود داشت ،انجام این کارو با تموم قلبم انتخاب کردم. خانوم شیوا روز قبل هیپنوتیزم یه رزومه کوتاهی ازم گرفت تا با روحم ارتباط برقرار کنه . در حقیقت فقط راهنماهای معنوی با وجدان هستن که قبل از انجام هر کاری مثل :تفسیر چارت تولد ،ارسال انرژی ریکی ،انرژی خوانی و یا هیپنوتیزم با تو ارتباط عمیق برقرار می کنند تا بهترین نتایج رو برای تو به ارمغان بیارن .
خلاصه بعد از کلی هیجان برای رقم خوردن عجیب ترین تجربه زندگیم ،اون شب سرنوشت ساز رسید .منم در طول روز بنابر توصیه این خانم از مصرف قهوه و انرژی زا اجتناب کردم تا انرژیهام در سطح طبیعی خودشون باقی بمونن. راس ساعت 9 و نیم جلسه ما شروع شد. ایشون سوالات اساسی که به دنبال جوابشون بودم رو از قبل یادداشت کرده بودتا از روح برترم بپرسه.
شروع فرآیند هیپنوتیزم کاملا شبیه مدیتیشن بود .به این شکل که من باید با تصویر سازی ذهنی خودمو در کنار دریا و یک مکان آرامش بخش تصور می کردم.اما ایندفعه قضیه تلقین ذهنی در کار نبود و واقعا به یک قلمرو دیگه وارد شدم.این قلمرو یه کم شبیه به قلمرو جهان خواب بود . اما همه چیز خیلی واضح تر و حقیقی تر به نظر می رسید.
این خانوم بعد از اتصال من با خود برترم شروع به پرسیدن سوالاتم کرد که مدتها ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود. شما تو این قسمت می تونید درباره آیندتون و علت اتفاقات تو زندگیتون سوال بپرسید. حتی در صورتی که عزیزی رو از دست داده باشید می تونید با روحش ارتباط برقرار کنید و دلتون آروم بشه . به همین دلیل من انجام هیپنوتراپی رو به دوستان سوگوار و دلتنگ به شدت توصیه می کنم.
نکته جالبی که تو این قسمت فهمیدم این بود که تنها بخشی از روح ما در جسم جدید تناسخ می کنه و بخش دیگرش در عالم ارواح همچنان باقی می مونه. بعد از پاسخ به سوالاتم خانوم شیوا از من پرسید که آیا آمادگی سفر به زندگی های قبلی رو دارم. منم که روحم کاملا آماده پذیرش حقیقت شده بود ،جواب مثبت دادم . راستش سفر به بعضی از زندگیهام برام با احساس ترس و وحشت همراه بود و تب شدیدی رو در بدنم حس می کردم.ولی حقایق بسیاری رو درباره زندگی فعلیم برام رو کرد .
در حین این فرآیند متوجه شدم که خیلی از خصوصیات ،اخلاقیات و استعدادهامو از زندگی های قبلی ام به ارث بردم و به خاطر یک سری از نا آگاهی ها تو زندگی گذشته در حال حاضر بعضی از حوزه های زندگیم از لحاظ انرژیکی دچار انسداد شده . با نزدیک شدن به آخر هیپنوتیزم خود برترم بازهم پیامهایی رو از آینده ام توی این زندگی به ذهنم مخابره کرد.در نهایت هم خانم شیوا با توجه به بیماری مزمنی که درگیرش هستم ،به بدنم انرژی شفا فرستاد.
چون در فرآیند هیپنوتیزم شفای بدن فیزیکی از طریق القا به ناخود آگاه کاملا امکان پذیره که برای اثباتش می تونید کتاب زندگینامه ادگار کیسی(یکی از برترین هیپنوتزرهای جهان ) رو مطالعه کنید یا سری به یوتیوب بزنید.
در نهایت بعد از سپری شدن یک ساعت روی کره زمین ،وقت برگشت من به بعد سوم (دنیای واقعی )رسیده بود .اما روح من دوس نداشت برگرده و مقاومت می کرد . چون بعد از مدتها سرگردانی در زمین وطن و سرزمین اصلی خودش را پیدا کرده بود. اما در عین حال می دونست که برای انجام یک سری ماموریتها باید به زمین برگرده و تا روز رهایی و تکامل همونجا بمونه . بعد از پایان هیپنوتیزم خانم شیوا از من خواست قدم بزنم و آب زیاد بنوشم تا انرژیهای منفی از بدنم دفع بشه.
باید صادقانه اعتراف کنم که از فردای اون شب حال روحیم خیلی بهتره و رنجشهام از زندگی کمتر شده و به امید روز رهایی شجاعانه روی زمین برای به سرانجام رسوندن اهداف روحم تلاش خواهم کرد . راستی اگه شما هم دوس داشتید شگفت انگیزترین سفر عمرتون رو تجربه کنید می تونید به آیدی خانوم شیوا تو تلگرام پیام بدید :ShMAmin@
در ضمن اگه تجربیاتی تو این حوزه دارید ،خوشحال می شم برام تو کامنتا بنویسید. همیشه تو آگاهی ونور باشید .