چندتا از رفقای کممعرفتی که معمولا بیخبر میرن سینما از قبل بم گفته بودن که این فیلم ارزش دیدن نداره، منم همچین خاطره خوشی نداشتم از فیلمهای قبلیِ فرهادی، ولی نهایتاً با همفکری و مشورت دوستان تصمیم بر این شد که فیلم قهرمان رو برای دانشگاه(شریف) اکران کنیم، برای جلسه نقد هم آقای فهیم رو دعوت کردیم که الحق والانصاف منتقد خوشفکر و دقیقی هستش. به شخصه حدود دو ساعت یک فیلمنامهی تقریبا یکنواخت رو تحمل کردم و وقتی چراغ ها روشن شد میتونستم ترکیبی از «سر کارمون گذاشتی؟!» و «الان که چی؟!» رو تو صورت تک تک آدمای اون سالن ببینم و حالا دیگه نوبت نقد آقای فهیم بود که اتفاقا بیشتر از بقیه شاکی بود!
شما یکبار میری کافهای که قهوهی بد میذاره جلوت، نهایتاً دوبار میری، بار سوم قطعا نمیری! و این دقیقا همون اتفاقیه که برای سینمای ایران افتاده. مردم خسته شدن از بس که رفتن سینما و چیزای بیربط دیدن، وقتی آمار فروش قهرمان رو دیدم شوکه شدم، واقعا این همه سروصدا برای چیه؟ اتفاق عجیبی نیفتاده، یک فیلم کَنپسند، متناسب با پارامتر های جشنوارهای ساخته شده و دل داور ها رو بدست آورده، و اتفاقا فیلم کاملا مطابق با سلیقهی آبزِرد و پوچگرای فرانسوی ساخته شده، جریان هنریای که قریب به دویست سال است بر هنر فرانسه سایه انداخته، فلذا کسی گمان نکنه که مخاطب فیلم مردم ایران است، فیلم برای جشنواره ساخته شده و همانطور که از آمار فروش آن پیداست باید در خارج از مرز ها به دنبال بیننده بگرده.
در اینجا سعی میکنم فیلم قهرمان رو مختصراً نقد کنم و به چندتا از نقاط پررنگ فیلم اشاره کنم، همین ابتدا بابت صراحت و خشونت لغاتی که به کار بردم عذر میخوام، چرا که معتقدم نقد بدون صراحت میشه تعارف و خالهبازی!
به عقیده بنده این فیلم از لحاظ فرمی ضعیف ترین اثر فرهادی بود و خیلی نمیخوام سرش صحبت کنم و صرفا چند تا مصداق واضحش رو خدمتتون عرض میکنم،
فیلمنامه به شدت میلنگه، چون اولا چندین فصل سمبلیک و اضافه داره که میتونه حذف بشه، به طور مثال کل فیلم قبل از سکانس ورود به بانک اضافهست و هیچ اتفاق ویژهای رقم نمیزنه، از طرفی نوع پرداخت فیلمنامه به مشکلات ثانویهای که برای نقش اول ما پیش میاد منطق خاصی نداره، شما فرض کنید در انتهای کشمکش هایی که برای امیر جدیدی به وجود میاد، یک بلوای دیگر هم مضاف بر اینی که هست وجود داشت، فیلمنامه هیچ مشکلی پیدا نمیکرد، یا اصلا چرا فیلم دو ساعت به طول میانجامه؟ چرا یک ساعت نه؟ از یک جایی به بعد فقط شاهد به وجود اومدن مشکلات ثانویهای هستیم که به صورت متناوب تکرار میشن و همهشان هم یک حرف قدیمی را تکرار میکنن که این همان حرفی است که فرهادی از درباره الی به بعد در آن گیر کرده است، ثانیا هیچ فراز و فرودی نداره و فقط تو عرض کش اومده، ثالثا پایان بسیار بدی داره، شاید عدهای فکر کنن پایان باز گذاشتن به این شیوه به معنای چیره دستی فیلمنامه نویسه اما در واقعیت به معنای استیصاله و اصلا نباید با پایان باز هایی مثل تلقین(نولان) مقایسهش کرد، یک وقت کارگردان یک حرفی داره و میخواد یک جهانی رو ترسیم کنه و تو یک نقطه ای دوراهی پیش رو مخاطب میذاره که لطمه ای به موضوعیت فیلمنامه وارد نمیشه، اما یک وقتی کارگردان اینقد خنثی و مستأصله که اصلا حرفی نداره، فقط میخواد یک گزارشِ بیقضاوت ارائه بده.
زاویه دوربین های ضعیف و نماهای ناقص، چیزی که خیلی تو ذوق میزد سکانس هایی بود که دوربین رو دست بود و لرزش داشت، در حالی که صحنه هیچ التهابی نداشت و دوربین آیلول نبود(زاویه چشم)، چرا؟ چون کارگردان میخواد فیلم پر فراز و نشیبی داشته باشه و التهاب القا بشه، در حالی که فیلمنامه این پتانسیل رو نداره، توجه کنید که در سینما زاویه دوربین به هیچوجه نقش فریبندگی نداره، فقط باید به حس واقعی عمق بده.
ضمنا زاویه دوربین به هیچ وجه طرف کسی نبود، به هیچ وجه کلوزآپ نداشت، به طور خاص زمان هایی که رحیم حالش به هم میریخت دوربین یا مدیوم میگرفت یا لانگ، پس کسی فکر نکنه این فیلم قهرمانی داره که دوربین میخواد بش حق بده و کارگردان پشتشه! اصلا کارگردان تکلیفشو با رحیم مشخص نکرده، ابتدای فیلم مستضعف و معصوم نشونش میده، به طور مثال زمانی که خیلی کلیشهای از اتوبوس جا میمونه و یا وقتی با صداقت از اتفاقاتی که مانع فروش طلا ها شد تعریف میکنه، مخصوصا با اون لهجه ساده شیرازی، اما از جایی به بعد تحقیرش میکنه، بی شرافتش میکنه، سکانسی که مسئول زندان میاد خونشون که از بچهش فیلم بگیره، افتضاحه، رسما داره بچه رو بازجویی میکنه، محاکمهست، و به خاطر احیای آبروش به اینکار تن میده، جای دیگه وقتی میخواد توی مراسم خیریه بره بالای سکو بچهش رو هم عامدانه میبره بالا که از لکنتش سواستفاده کنه، مهم نیست شخصیت بده یا خوبه یا خاکستریه، مهم اینه که تکلیفش مشخص نیست، شما در فیلم جوکر ۲۰۱۹ متوجه این هنرمندی بینظیر کارگردان میشید که چجوری تمام قد پشت یک آدم جنایتکار و دیوانه میایسته و با تمام المان های فرمی پشتش رو میگیره و ازش یک قهرمان واقعی میسازه، اما اینجا کارگردان تو هر سکانس یه جور رفتار میکنه!
در مورد بازیگر ها قضاوتی ندارم، اما عجالتا امیر جدیدی بینظیر بود به نظرم، هرچند فیلمنامه در بعضا نقاط رفتار های متناقضی ازش طلب میکرد.
میزانسن فیلم هم به شدت کنپسند و افسرده بود، به حدی که حتی شخصیت های متمکن فیلم و خیرهای ها هم فضای خیلی متفاوتی نداشتن، بحثی نیست، اما خوبه که بدانیم فیلم با چه سلیقه ای ساخته شده و برای داور های کدام جشنواره اقدام کرده.
و اما به لحاظ محتوایی، من هنری برام محترمه که واقعیت های جامعه رو ببینه و بیاد بدون سانسورگری تصنعی و زننده، در مورد واقعیت ها حرف بزنه و حرف محکم بزنه، و ای کاش پشت حرفش بایسته و ما با یک فیلم سرپا و زنده روبرو باشیم، و همچنین مهمه که با چه روحیه ای حرفش رو میزنه، با روحیه علاججویی و دغدغه مندی یا با روحیه گزندگی و افسردگی، که تنها بنبست را به مخاطب القا میکنه، و به هیچ وجه دردی از جامعه درمان نمیکنه، تنها ناامیدی را دوچندان میکنه.
فیلم شنای پروانه فیلمی است که تیرگی های جامعه ما را دو برابر بیشتر و دقیق تر نشان میده و حتی خیانت برادر به برادر را به تصویر میکشه، اما این فیلم یک عنصر قهرمان و باشرافت داره که کارگردان تمام قد پشتش ایستاده و به واسطه آن یک الگو ارائه میده، تأدیب میکنه، به جامعه نشون میده چجوری باید از کنار تیرگی ها گذشت،
در مقابل اون فیلم، ما فیلم قهرمان رو داریم که به هیچ وجه نقش اول قابل اتکایی نداره و از پایین تا بالای شخصیت ها دارن دروغ میگن، حتی بچه ای که لکنت داره هم برای باباش قسم دروغ میخوره، بدون لحظه ای شک، و حتی خیره ای ها هم آدامای خوبی نیستن، خوبن تا زمانی که منافع خیریه وسط نیومده، وگرنه قرار نیست از رحیمِ گرفتار مشکل برطرف کنن، خلاصه که همه بَدن، همه درگیر دروغن، فیلم نیومده که حرف روبهجلو ای بزنه، فقط اومده بگه جامعه ما منجلابه، جامعه ما کثیفه، و راه فراری هم نداره، بنبست مطلقه، ابدا حرف دیگه ای نداره،
مسئله نشون دادن واقعیت ها نیست، مسئله اینه که فیلم هیچ حرفی نداره که جامعه رو به سمت یک اتفاق خوب سوق بده، فقط دو ساعت وقت مارو میگیره تا حالمونو بدتر کنه،
خلاصه همه حرفام اینه که «دیگه فرهادی نمیبینم»
در انتهای متن چند جملهای در باب وضعیت آقای فرهادی مینویسم، فرهادی در یک وضعیت بغرنج گیر افتاده، بعد از فروشنده به فیلمسازی خارج از مرز های ایران فکر کرد و فیلمی ساخت که هیچجا دیده نشد و متوجه آینده ترسناکی شد که در یک قدمیاش ایستاده بود، آینده مشابهی که آقایان کیارستمی و بیضایی و مخملباف و … تجربه کردند، خطر فراموشی در پشت مرز ها، و این از هوشمندی فرهادی بود که فهمید برای بقای جهان سینمایی خود راهی جز بازگشت به ایران نداره.
بیانیهی اخیر فرهادی برای من خیلی تعجببرانگیز بود، چرا که با توجه به شناختی که من از فرهادی دارم، آدم سیاستمداریه که معمولا سعی میکنه با سکوت جوانب مختلف را را در نظر بگیره، و بار ها ثابت کرده که از آیکیو بالایی برخورداره، و این واکنش تند و ستیزهجویانه قطعا یک پیام شفاف و گویا برای داور های اسکار بود، او خیلی خوب میدونه فیلم خود را چگونه و با چه وجههای به اسکار عرضه کنه که بیشترین شانس ممکن را داشته باشه.
و اما درخواست من از آقایون تصمیمگیرنده حوزه سینمایی کشور، از جمله وزیر فرهنگ و ارشاد و مسئولین بنیاد فارابی که کمیته اسکار را تشکیل میدهند؛ در پاسخ به متن فرهادی گفتید که انتخاب قهرمان به عنوان نماینده ایران در اسکار تصمیم دولت قبل و کمیته قبلی بوده، اگر مسئله اینه که خب خیلی از تصمیم های دولت قبلی اشتباه بوده و دولت جدید تصحیحش کرده، چطوره که ارز ۴۲۰۰ باید فورا اصلاح بشه اما تصمیماتِ ذیل حوزه فرهنگی کشور تغییر نمیکنه؟ و اما اگر مسئله باج دادن به طیف مقابلِ فرهنگی برای القای فضای آزادی مطبوعاتی است که این باج دادن ها مایهی ننگ دولتیه که ادعای انقلابی بودن داره، چطوره که در مذاکرات برجام معتقدید به هیچ وجه نباید باج داد، اما در مقابل کسی که صراحتا موضع خود را نسبت به تمام حاکمیت اعلام کرده باج میدهید؟