بریدهای از متن:
تردید صدای قدم های آهسته از دورتر هاست، احساس میکنی کسی با متانت و خونسردی تمام در نزدیکی تو قدم میزند و تنها منتظر یک فرصت است تا نفست را ببرد. گاهی صدای قدم هایش را گم میکنی اما آنقدر شمرده شمرده راه میرود که براحتی میتوانی ریتم آن را در ذهن خود دنبال کنی، ناگهان که صدا نزدیک تر میشود وحشت بر تمام وجودت سیطره می یابد و احساس میکنی با هر قدم چکمه اش را بر روی قلبت میکوبد.
بیشک تردید یکی از بی رحم ترین سربازان شیطان است. تردید سارق کارکشته ایست که از دیوار نمیپرد، از در وارد میشود. هر شب عبور سایه اش را بر روی پنجره احساس میکنی و چون پرده را کنار میزنی هیچکس را نمی یابی، بیخبر از شبی که آهسته بر در میکوبد و چون میخواهی ظاهر مجهول آن را دزدکی از لای شکاف در بسنجی با حقیقت رعب برانگیز آن مواجه میشوی و میخواهی در را بسرعت ببندی اما تردید یک پایش را لای در گذاشته و چاره ای نداری جز آنکه در داخل خانه با او گلاویز شوی.