آیا میخواهم دوست داشته شوم یا میخواهم ثابت کنم دوستداشتنی هستم؟
هریک از ما زندگی عاطفی داریم که در کنار زندگی کاری و تحصیلی و زندگیهای دیگرمان کم و بیش در دورههای مختلف زیستنمان به آن میپردازیم. در مورد من این قسمت از زیستنم چنان آکنده از ناکامیهاست که مایه شرمساری است. چنان که از گفتوگو و پرداخت به آن با صمیمیترین افرادی که میشناسم نیز پرهیز میکنم. در مورد زندگی عاشقانه من هنگامی که از شرمساری سخن میگویم اشاره به تک مورد یا دو مورد ناکامی عاطفی نمیکنم بلکه لیست بلندبالایی شامل نام حداقل پانزده نفر در یک سال گذشته در دست دارم که کمابیش با هرکدام به نوع مشابهی دچار بیسرانجامی عاطفی شدهام. این قضیه هنگامی دامنگیر افکار من شد که در حال تورق دفتر طراحی روزانهام بودم و هرچند صفحه یک بار طراحیهایم تجسم ناکامی احساسی جدیدی بود، به همین خاطر تصمیم به تهیه فهرستی گرفتم که نام تمام افرادی که در یک سال گذشته در رابطه احساسی با آنان دچار بیسرانجامی شدهام را شامل شود، آن گاه این فهرست را "فهرست خاطرات اجتناب" نامیدم. حال در این متن سعی دارم روند نامگذاری و مواجهه و کشمکش با این فهرست و معنای پشت آن را نوشته و تجسم کنم
نخستین نکته شایان توجه در فهرستی که نوشته بودم این بود که به طرز چشمگیری فاعل اتمام رابطه عاطفی در تمام موارد شخص من بودهام و ارتباط در مرحله آخر با تصمیم من به پایان رسیده است. دومین نکته قابل ذکر پیش از نتیجه گیری مدت زمان رابطه من با هر نام در فهرست است که به طرز ناامیدکنندهای همه آنها بین حداکثر یک هفته تا یک ماه متغیراند که برای رابطه احساسی و عاطفی به هیچ عنوان زمان زیادی محسوب نمیشود. از این الگو میتوان نتیجه گرفت من در یک سال اخیر دست کم پانزده رابطه عاطفی را با افراد مختلف شروع کرده و پس از گذشت مدت زمان اندکی شخصا و یکطرفه تصمیم به پایان دادن به آنها گرفته ام. در مورد کیفیت احساسی رابطه با افراد لیست نیز باید ذکر کنم که در برخی موارد خوب به یاد میآورم که احساسات عمیقی نسبت به بعضی از اشخاص این فهرست احساس میکردم و علاقه زیادی به آنان داشتم به طوری که پس از اتمام رابطه گرفتار دلتنگی و رنجش عمیق و طاقتفرسایی شدم، همچنین از سوی دیگر نیز در بیشتر مواردی از سمت شریک عاطفیام نیز علاقه شایان توجهی نسبت به من وجود داشته است و اتمام رابطه برای آنان نیز مقوله سختی محسوب میشده است. با بررسی عمیقتر موارد در مییابم در اکثر روابط به پایان رسیده مشکلات معقول ارتباطی، عاطفی، اجتماعی یا هریک از مشکلات شایع در ناموفق بودن روابط وجود نداشته است. گویی دلیلی نامرئی در من موجب به اتمام رساندن ناگهانی و غیرقابلپیشبینی و غیرمنطقی رابطه شده است که حال سخت به دنبال کشف آن هستم
با این بررسی ها سوال های زیادی ذهن مرا درگیر میکند. کدام پدیده از طولانی تر شدن روابط من جلوگیری میکند؟ چطور در این الگوی تکرارشونده با تغییر شریک عاطفی تغییری نمیکند؟ دلیل نامرئی یا به نوعی الگوی درونی پشت این ناکامی ها چه چیزی میتواند باشد؟
سرنخی که درمورد پاسخ به سوالاتم دارم این است که در تجربه این پدیده نامرئی تنها نیستم، به یاد می آورم شخصیت هیثکلیف در رمان بلندی های بادگیر امیلی برونته نیز عاشق کاترین بود اما هنگامی که احساس کرد آسیب پذیر شده است از اون فاصله گرفت و حتی از خود رفتار سرد و تهاجمی نشان داد، یا شخصیت هولدن کالفیلد در رمان ناتور دشت مدام از صمیمیت فرار میکرد و هنگامی که کسی سعی در نزدیک شدن به او داشت با او سرد میشد و او را از خود طرد میکرد. حتی شخصیت مرسو در رمان بیگانه از رابطه واقعی با آدم ها فرار میکرد و به یاد می آورم وقتی دوست دخترش از او پرسید که آیا دوستش دارد بی تفاوت پاسخ داد "این اهمیتی ندارد، اما اگر اصرار دارد، نه، او را دوست ندارد." انگار که نمیخواست درگیر این موضوع شود. پدیده ای که هیثکلیف،هولدن،مرسو و من مشترکا آن را تجربه میکنیم احساس هراس از صمیمیت و اجتناب از آن است. خوشبختانه در جستجوهای من در باب این نوع اجتناب کاشف به عمل آمد پیش از این افرادی به این پدیده اندیشیده اند. جان بابلی و مری اینزرورث دو پژوهشگر و متفکر در زمینه روانشناسی هستند که نظریه ای پرورش داده اند به نام نظریه وابستگی .این نظریه توضیح میدهد که چگونه روابط اولیه کودکان با مراقبانشان (معمولاً والدین) روی شکلگیری روابط عاطفی آنها در بزرگسالی تأثیر میگذارد. در این نظریه آنها انواع دلبستگی را به چهار سبک مختلف تقسیم میکنند که از قضا یکی از این سبک ها "سبک دلبستگی اجتنابی " نام دارد، این سبک پاسخ جالبی برای پرسش های من بنظر می آید، بیایید بیشتر به آن بپردازیم. افراد با سبک دلبستگی اجتنابی معمولاً از صمیمیت دوری میکنند، احساساتشان را سرکوب میکنند و به شدت بر استقلال خود تأکید دارند. این سبک معمولاً از تجربههای کودکی نشأت میگیرد، جایی که نیازهای عاطفیشان نادیده گرفته شده یا پاسخ کافی دریافت نکردهاند. در نتیجه، در بزرگسالی برای محافظت از خودشان، از وابستگی عاطفی اجتناب میکنند. دلبستگی اجتنابی مثل ایستادن در اتاقی است که دیوارهایش نامرئیاند، اما هر لحظه نزدیکتر میشوند. انگار دستهایی نادیدنی دور گلو حلقه شدهاند، نه آنقدر محکم که نفس را ببرند، اما کافی برای ایجاد هراس از نبودنِ راه فرار. عشق، که برای دیگران پناه است، اینجا مثل باری سنگین روی سینه مینشیند. حضور دیگری، حتی وقتی آرام و مهربان است، شبیه هوای گرمی است که در یک فضای بسته جریان دارد—هوایی که هرچه بیشتر بمانی، نفس کشیدن را دشوارتر میکند. صمیمیت مثل نوری است که از پنجرهای کوچک به درون میتابد، اما بهجای گرما، حس یک نورافکن را دارد که هر لحظه ممکن است تمام ضعفها و ناتوانیها را آشکار کند. پس باید عقب کشید، باید راهی پیدا کرد تا این نور خاموش شود، تا این دیوارهای نامرئی دوباره فاصله بگیرند، تا دوباره بتوان در فضای بازِ تنهایی نفس کشید.
با تشکر از جان بابلی و مری اینزرورث سبک دلبستگی اجتنابی به نظر همان پدیده نامرئی است که بخشی از سوالات من را به خوبی پاسخ میدهد. دلبستگی اجتنابی به طرز معقولی نشان میدهد چرا من فهرست بلندی از افرادی در اختیار دارم که پس از مدت کوتاهی از صمیمیت در رابطه با آنان گریزان شده و روابط عاطفی ام را ناگهان به پایان رسانده ام، این پدیده به خوبی نشان میدهد چرا من فهرستی دارم به نام "فهرست خاطرات اجتباب"، فهرستی از صمیمیت های اجتناب شده. پدیده سبک دلبستگی اجتنابی پاسخیست که به طرز زیادی با آن همدل ام و توضیحات آن همزادپنداری قابل توجهی در من بیدار میکند. با این حال پرسش های جدیدی شکل میگیرند یا باقی میمانند، چرا فهرست خاطرات اجتناب طولانی است؟ کدام پدیده باعث شده با وجود احساس ناخوشایندی که از صمیمیت دریافت میکنم کماکان مذبوحانه برای شروع یک رابطه جدید تلاش کنم؟ اسامی زیاد این فهرست نشان دهنده چه چیزی اند؟ چرا فهرست خاطرات اجتناب ادامه پیدا میکند؟ گویا چیزی در شروع رابطه ای جدید وجود دارد که موجب میشود برای به دست آوردن آن من باری دیگر احساس ناخوشایندی که از صمیمیت نشأت میگیرد را به جان بخرم، چیزی که هرگز به دست نیاورده ام اما امید دستیابی به آن در من خاموش نمیشود. در پایان این جستجو ها و نتایج در عین یافتن پاسخ، پرسشی جدید و چالش برانگیزتر برای من شکل میگیرد:
آیا میخواهم دوست داشته شوم یا میخواهم ثابت کنم دوستداشتنی هستم؟