
در سلسله یادداشت های پیشرو قصد داریم به بررسی نظریه دستان خارجی در سقوط حکومت پهلوی بپردازیم و ضعف این نظریه را در تبیین انقلاب ۵۷ نشان دهیم.
در یادداشت کنونی می خواهیم مروری کلی بر سیاست خارجی ایران در دوره قاجاریه داشته باشیم.
دولت ایران از اوایل قرن نوزدهم میلادی ناخواسته درگیر رقابت های استعماری دولت های بریتانیا، فرانسه و روسیه شده بود. اروپای غربی که انقلاب صنعتی را در قرن هجدهم از سر گذرانده بود نیاز شدید به منابع طبیعی خام، نیروی کار انسانیِ ارزان قیمت و بازاری برای فروش محصولات صنعتی خود به منظور به راه انداختن چرخ کارخانه های خود، داشت. بنابراین توجه وافری به کشورهای آسیایی که سرشار از منابع طبیعی و انسانی فوق العاده بودند، کرد. کشور ایران با داشتن ویژگی های مذکور و هم چنین موقعیت ویژه منطقه ای اش مورد توجه استعمارگران اروپایی قرار گرفت؛ زیرا ایران در همسایگی هند واقع شده بود و از این رو انگلستان ایران را دروازه ورود به هند می دید. در اوایل قرن نوزدهم هند مستعمره انگلستان بود. حفظ هند با منابع طبیعی غنی خود اعم از چای و ادویه و کائوچو اهمیت زیادی برای انگلیسی ها داشت. به همین دلیل هند در آن دوره به قلب مستعمرات بریتانیای کبیر معروف شده بود. روس ها نیز که ضعف خاندان حاکم قاجاریه را می دیدند از سمت شمال به مرزهای ایران حمله کرده و طی دو عهدنامه ننگین قسمت های وسیعی از جمله سرزمین های آذربایجان و ارمنستان را از خاک ایران جدا کردند.

روس ها با قرار دادن حق حمایت خود از سلطنت فرزندان عباس میرزا، ولیعهد ایران، در واقع راه دخالت خود در امور داخلی ایران را باز کردند. بنابراین در سراسر قرن نوزدهم رقابت سنگینی بین روس ها و انگلیسی ها بر سر گرفتن امتیارات اقتصادی از دولت ایران شکل گرفت. این وضعیت ایران خود به نفع انگلستان بود. انگلستان با اینکه آرزوی سلطه کامل بر ایران را داشت اما به دلیل حضور روس ها در مرزهای شمالی نمی توانست به این آرزوی خود دست پیدا کند. اما رقابت خود با روس ها را هم چندان بد نمی دید. زیرا در اثر این رقابت ها دولت ایران روز به روز ضعیف تر می شد و ضعف ایران مانع از نفوذ دولت های رقیب اروپایی به خاک هندوستان میشد. در واقع انگلستان ایران را به عنوان سرزمین حائل هندوستان میدید و جز این شانی برای ایران قائل نبود؛ سرزمین پوشالی که باید همواره ضعیف و درمانده باقی بماند. سرگور اوزلی اولین سفیر رسمی بریتانیا در ایرانِ دوره قاجار می گوید: "برای صیانت از منافع انگلستان در هند، ایران باید در وحوشت و بربریت نگه داشته شود".


سیاست "دولت درمانده" انگلیس در قبال ایران تا اواخر دوره قاجار ادامه داشت. در طول جنگ جهانی اول ایران علی رغم اعلام بی طرفی به اشغال نیروهای نظامی روسیه و انگلستان درآمد. انگلستان در قرارداد ۱۹۱۵ ایران را بین خود و دولت روسیه تزاری تقسیم کرده بود و عملا خیال منحوس تجزیه ایران را در سر می پرورانید. اما با وقوع ناگهانی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و روی کار آمدن حکومت کمونیستی در روسیه سیاست بریتانیا دستخوش تغییر شد. وقوع انقلاب اکتبر در وهله اول باعث شد نیروهای نظامی تزاری از ایران خارج شوند. انگلیس از این فرصت استفاده کرده و نیروهای نظامی خود به فرماندهی ژنرال دنسترویل را از بغداد به گیلان گسیل داشت. انگلستان در نظر داشت از فرصت بی نظیر پیش آمده استفاده کرده و در نبود نیروهای نظامی روسیه سلطه خود را بر ایران کامل کند. چراکه روسیه درگیر جنگ های داخلی خود بود و تا اردیبهشت ۱۲۹۹ از مسائل ایران غافل بود. دولت بریتانیا با نخست وزیری لوید جرج و وزارت خارجه لرد کرزن قرارداد استعماری ۱۹۱۹ را با دولت وثوق الدوله امضا کرد. طبق این قرارداد مستشاران انگلیسی کنترل امور نظامی و مالی ایران را بدست می گرفتند. اما قرارداد ۱۹۱۹ در فضای افکار عمومی ایرانیان با مخالفت های زیادی روبرو شد.

امضاکنندگان ایرانی قرارداد، نصرت الدوله فیروز وزیر امور خارجه و صارم الدوله وزیر امور مالیه متهم به دریافت رشوه از انگلیسی ها شدند. کلنل آق اِولی که می بایست با مستشاران نظامی انگلیسی همکاری می کرد تاب تحمل این حقارت را نکرد و دست به خودکشی زد. نهایتا احمدشاه از امضای قرارداد خودداری کرد و چون مجلس هنوز تشکیل نشده بود عملا قرارداد کَان لَم یَکُن تلقی شد. به دنبال فرار ضد انقلاب های روسی به گیلان که به روس های سفید معروف بودند ارتش سرخ بلشویک در اردیبهشت ۱۲۹۹ وارد بندر انزلی شد. نیروهای انگلیسی و قوای قزاق (که در این دوره زمانی مورد حمایت انگلیسی ها بودند) به قزوین عقب نشستند. معادلات سیاسی در ایران پیچیده شده بود و انگلستان در این وضعیت بغرنج باید فکری برای حفظ منافع خود در ایران می کرد و راه حل تازه ای که کمترین هزینه ممکن را داشته باشد پیدا می کرد.