عطیه
عطیه
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

شب هفتم منهای یک

توضیح: ایده متن مال کسی است که دیگر توی این دنیا نیست... هرطور بلدید روحش را شاد کنید
توضیح:متن مال دیشب است

برای هرکسی محرم از یک شبی شروع می‌شود. برای بعضی از چندشب پیش از بالاآمدن هلال ماه. که سیاهی‌ خانه‌شان را از توی گنجه دربیاورند و بیاویزند. برای بعضی دیگر از همان شب اول، کم‌تر از یک سال است منتظرند تا غم‌هایشان را با روضه‌های حسین مخلوط کنند. برای بعضی از شب سوم. از شب دختر کوچک حسین. من اما این شب را هیچ دوست ندارم چه خوب بود شب فاطمه کوچک حسین بعد از عاشورا بود... برای بعضی دیگر از شب هفتم. که از فردایش دیگر سپاه دشمن آب را می‌بندد. بیشتر هیئت‌ها از شب هفتم چراغ‌ها را خاموش می‌کنند. من قبلا جزء این دسته بودم. شب طفل شش ماهه. عده‌ دیگری برایشان از شب هشتم. شب آن جوان شبیه به پیامبر که پدرش قبل اینکه به میدان برود هی نگاهش می‌کند... مدتی بعد هم جنازه اربا اربایش را از میدان جمع می‌کند... برای عده زیادی اما محرم از شب نهم شروع می‌شود. حاجت‌های یک سالشان را آورده‌اند که از تکرار «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد، سقای حسین سید و سالار نیامد، علمدار نیامد علمدار نیامد» بگیرند... اما دیگر کم‌تر کسی است که شب عاشورا هنوز محرم برایش شروع نشده باشد. اگر تا این‌جا هم دلش نلرزیده باشد با «امشبی را شه دین در حرمش مهمان است، صبح فردا بدنش زیر سم اسبان است» از خدا می‌خواهد صبح فردا خورشید طلوع نکند. نمی‌دانم احتمالا هستند کسانی که شب شام غریبان تازه محرم برایشان شروع می‌شود. من اما راستش همیشه روضه اصحاب را بیشتر از بنی‌هاشم دوست داشتم. روضه اصحاب، روضه امید است. اصلا روضه نیست. دست‌گرمی است تا برسی به واقعه. که دلت گرم شود که امام چقدر حواسش جمع است. اما چندسالی است دلم بین روضه کسی که هم از اصحاب به حساب می‌آید و هم از بنی هاشم، محرمش را غریبانه شروع می‌کند. از یک‌جایی به بعد روضه قاسم بن الحسن مرا بی‌تاب می‌کرد. روضه‌ای نوجوانی که زرهی اندازه‌اش نبود، که وقتی عمویش را صدا زد عمو سریع خودش را رساند، که رفتنش برای امام خیلی سخت بود، روضه نوجوانی که طوری زیسته بود که مرگ برایش از عسل شیرین‌تر بود...

پناه آورده‌ام به کلمات
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید