از پیچ های پی در پی می گذری...
ازخیابان های دراز بی عابر...
از جاده های تاریکی که تورا به هیچ می رسانند...
ازبین ساختمان های به راستی آسمان دریده که تمام آسمان مان را ازما گرفته اند...
میگذری
ومدام سرک میکشی که ازبین این موجودات ویران راهی پیداکنی برای دیدن آسمان زیبایت...
یک سمت تاریکی محض
و
سمت دیگر تلاش برای ماندن....
به راستی چه زیباست جنگ تاریکی ونور...جنگ خورشید وابر...
دوباره پنهان می شود وتو دوباره وارد جاده های بی مقصد سرگردان میشوی....
پیچ های تحمیل شده راطی می کنی...
اولین پیچ ....دومین...
ناگهان...
آسمان قدرشناس است قدر جست وجوهایت رامیداند...
ماه کامل هدیه آسمان به توست...
بنگر...
کامل،بی پرده روبه روی توست...
ای کاش میتوانستم شبی را تنهاتاانتها باتو بگذرانم...
ولی باز مزاحم هاازراه می رسند وتورا در جیب پشتشان می گذارند وفرار میکنند.
ای کاش همانند پلیس امنیت یکی هم داوطلب پیداکردن ماه شود.
انگار تمام مردم این حوالی دیگر همه چیز را ازیاد برده اند.
ماهی نمی شناسند که بخواهند دنبالش بگردند.
ولی
توکه می شناسی...
من که می شناسم.
پس بیا ما زیبایمان را برگردانیم.
+عکس از استاد ابوالفتح.