ویرگول
ورودثبت نام
mah.gh
mah.gh
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

چالش کتابخوانی طاقچه، مرداد، بینوایان

به نام خدا


چالش این ماه طاقچه متعلق به کتاب هایی است که از طرف افراد یا پادکست های معروف معرفی شدند؛ و جای تعجب نیست که در میان این کتاب ها نام «بینوایان» بدرخشد.

بینوایان شاهکار معروفی در ادبیات فرانسه که با قلم زیبا و پر کشش «ویکتور هوگو» به نگارش درآمده.

بینوایان شاهکاری است جهانی که به زبان های گوناگون ترجمه شده و به زبان فارسی نیز چندین ترجمه از آن موجود است که من ترجمه استاد حسینقلی مستعان رو مطالعه کردم و بسیار لذت بردم:)

بینوایان داستانی است پر از معجزه، پر از فداکاری، پر از شجاعت و پر از احساسات پاک انسانی.

قصه از آنجا آغاز می شود که اسقفی پیر در خانه اش به یک زندانی تازه آزاد شده پناه می دهد، به مردی که روزی به خاطر سیر کردن شکم خواهر و خواهر زاده هایش و به جرم دزدیدن قرصی نان به زندان رفت نوزده سال در آنجا ماند، حالا مردی که ازاد شده بود دیگر آن جوان ساده روستایی نبود. تیرگی ها قلبش را تیره و سنگی کرده بود، نوزده سال بود که اشک نریخته بود....

قصه از آنجا آغاز می‌شود که گذشت و‌ بخشش اسقف پیر حال این مرد را دگرگون می‌کند. نوزده سال در زندان مانده بود و برای خود دنیا را تفسیر کرده و جز پلیدی چیزی در ان ندیده بود و حالا در آغاز راه آزادی چیزی می دید در تضاد با آنچه می اندیشید، اسقفی که او را برای دزدی سرزنش نکرد و یک جفت شمعدان که راه زندگی اش را تغییر داد.

حالا ژان‌والژان، دنیا را طور دیگری می‌بیند، برای نجات کودکی به دل آتش می زند ، شعری را اباد کرده و شهرداری عادل و توانمند می شود، به یاری فانتین بینوایی می‌رود که سال ها پیش حاصل عشق خود و بی وفایی پسرکی هوسران را به تناردیه ها سپرده و امروز برای تامین خرج او تکه به تکه جان خود را می فروشد.

حالا ژان والژان در اوج رهایی و آنجایی که قرار است برای همیشه از هر اتهامی خلاص گردد، برای نجات مردی دیگر خود را تسلیم بازرس ژاور می‌کند، سال ها بعد و پس از رهایی دوباره به سوی کوزت می رود و قولی را که در واپسین لحظات به فانتین دردمند داده بود عملی می‌کند.

این ژان والژان بخشش را خوب آموخته است، بخشش میراثی که از همان اسقف پیر به او رسید و حالا وقتی که تفنگ به دست در مقابل مردی می ایستد که سال ها او را آواره و سرگردان کرده بود، جانش را به او می‌بخشد و ژاور را که در تمام عمر خود مصمم بود که انسان ها یا سیاه خالص اند یا سفید سفید، دچار تناقضی وحشتناک می‌کند.

این ژان والژان دلباخته دخترکی است که عمری پدرانه پرورشش داده بود و حالا باز از جان خود می‌گذرد برای جان بخشیدن به پسرکی که دل از این دختر ربوده.

و پایانی که بهتر است... بگذریم.

بینوایان داستانی است که به خوبی اعجاز تغییر را آشکار می کند و نشان می دهد که آدمی نه مانند آنچه که ژاور گمان می کرد سیاه و سفید مطلق و تغییر ناپذیر، بلکه موجودی است با قلبی که قدرت هایی دارد ورای تصور آدمی. بینوایان به خوبی تاثیر محیط و جامعه را بر انسان ها بیان می‌کند و نشان می دهد که گاه یک بخشش کوچک چگونه زندگی یک فرد را دگرگون می کند.


برشی از کتاب:

یک بدکار نیکوکار،یک جبرکار مشفق،مهربان،دستگیر،رئوف،نیکی‌کننده در مقابل بدی،بخشنده در قبال عداوت،ترجیح دهنده‌ی رحم بر انتقام،پذیرنده‌ی نابودی خود به خاطر نجات دادن دشمن،رهاننده‌ی کسی که بر سرش کوفته است،نزدیکتر به فرشتگان تا به آدمیان!ژاور ناگذیر از اعتراف بود که چنین عجیب‌الخلقه وجود دارد.

برای دریافت این کتاب از طاقچه می‌توانید از لینک زیر استفاده کنید:)


https://taaghche.com/book/38172


ویکتور هوگوچالش کتابخوانی طاقچهبینوایانطاقچه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید