ویرگول
ورودثبت نام
mah.gh
mah.gh
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

چالش کتابخوانی طاقچه

چالش کتابخوانی این ماه طاقچه در رابطه با کتاب هایی است که برنده شدن را بلدند.....

کتاب و حالا عصر است نوشته طیبه گوهری در نشر ثالث به چاپ رسیده است.

این کتاب شامل دوازده داستان کوتاه است در قالب موضوعات گوناگون. قلم نویسنده ساده است اما قصه پردازی به سادگی قلمش نیست و در اغلب داستان ها رفت و آمد مداوم بین گذشته و حال یا بین واقعیت و خیال دیده می شود.

هر داستان شامل موضوعاتی است به شرح زیر:

داستان اول: هزار و یک بار

قصه ای از نامه های متفاوت یک ذهن آشفته

برادر شاعرپیشه‌ای که پس از قطع ارتباط با نامزدش زندگی اش آشفته شده و در سفر به نقاط مختلف جهان به دنبال یافتن نامزد، یا شاید خود گم کرده‌اش، می گردد.

داستان دوم:آهه

رسول، مردی از روزهای جنگ

جنگی که تمام نشده و کلمات چه زیبا و چه دردناک ردپای جنگ را در زندگی رسول و مرضیه نمایان می‌کنند.

داستان سوم: لرزه های خیس.

داستان کوتاه زنی که در حین آموزش تست تشخیصی سرطان متوجه غده ای می شود و می فهمد خودش مبتلا به سرطان است....

داستان چهارم: پل

داستان حول گفت و گویی در ماشین بین سامان و پری می‌گذرد... داستان عشقی که در لحن و حرف های پری هست و در وجود سامان نیست ...

داستان پنجم: چتر باز

دختر نوجوانی که در روزگاری که میان کودکی و بزرگ شدن قرار دارد سوگوار می شود.... سوگوار دایی جهان …

داستان ششم: پلاتین

استخوان هایی که بعد از بیست سال باز می گردد و مادری که نمی پذیرد یا نمی خواهد بپذیرد که این استخوان ها امیر او است ...

داستان هفتم: چشم های فرضی

داستان دختری که بعد از فوت پدر و مادرش با مادر بزرگ و برادرش زندگی می کند، اما ازدواج برادر سبب جدا شدن او از خانواده می شود و حالا شمسی مانده و حسادت های دخترانه اش....

داستان هشتم: مهمان آخر

نویسنده یا به قول خود بیشتر خواننده ای که در دنیای کتاب هایش غرق شده و حالا شخصیت های کتاب ها مهمانانی نا خوانده شده اند در خانه اش...

داستان نهم: اینجا همه خوابیده اند

پسری که آرام آرام قد می کشد، زبان باز می کند، بزرگ می شود و بعد ...

داستان دهم: نشان های مفرغی

بدر الزمان، پیرزنی اصیل و ایرانی که حالا بعد از سالیان دراز زندگی در عمارت خود و بعد از فوت همسرش تمام زندگی تاریخی خود را فروخته کوچ کرده به کشوری غریب و پیش فرزندانی که سال ها است که رفته اند ...

داستان یازدهم: و حالا عصر است

مردی که ساعاتی پیش همسر و دخترش رفته اند و حالا او مانده و خاطراتی که گویی زنده اند و خانه ای خالی و سیگار های پی در پی …

داستان دوازدهم: حلقه ی داغ

داستان مهنازی که دل خوش کرده به محبت های مردی صاحب زن و فرزند و حالا...


برشی از داستان پل:

- بشین می رسونمت

- نمی خواد، می خوام یه کم قدم بزنم سرم هوا بخوره.

زن انگار چیزی نشنیده باشد بی توجه راند. مرد بی آنکه به زن نگاه کند به پیش رو نگاه کرد و گفت:« گفتم بکش کنار. می خوام پیاده شم.»

چیزی زیر مردمک چشم های زن جوشید و داغ شد :« می خواستم بهت بگم به غیر از اون بند خیلی ها برای تو یک پلن که فقط به درد رد شدن می خورن، همین!»

- همه ی ما گاهی پلیم، من ، تو ، همه ی این آدم ها...


این کتاب را می توانید از لینک زیر از طاقچه دریافت کنید:


https://taaghche.com/book/28897

#چالش_کتابخوانی_طاقچه

#طاقچه

#کتابخوانی

#و_حالا_عصر_است






چالش کتابخوانیطاقچهکتابخوانی طاقچهچالش کتابخوانی طاقچه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید