ویرگول
ورودثبت نام
هانا همائی
هانا همائی
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

ترسناک

سلام من هانا هستم کلاس ششمم مشهد زندگی میکنم

۶ سال پیش توی یک خونه ی نسبتا بزرگ زندگی می‌کردیم

شب کنار مادرم و برادر کوچکترم خواب بودم روی تخت

کنار تختمون میز ارایشه مادرم و دوتا کمد بود که فاصله ی خیلی کمی باهم داشتن

من نصفه شب بیدار شدم و دیدم که بین میز و کمد یک خانم ایستاده و داره موهاشو شونه میکنه

فکر کردم مادرم که دیدم مادرم کنارم خوابیده و از ترس زبونم بند اومده بود

انگار یک سایه بود و هیچی دیگه ازش معلوم نبود

از اونجایی که مادرم به من گفته بود که اگر جن دیدی نباید عکس العمل نشون بدی منم خوابیدم و صبح که بیدار شدم به هرکی که گفتم باور نکرد!

ولی واقعا هنوز برام سواله که اون زن کی بود

از اون موقع به بعد توی اون خونه اتفاقات عجیبی افتاد از اون موقع برادرم به طرز عجیبی خون دماغ میشد

کمد روی من و برادرم چپه شد با یک چیز نازک جوری دستم برید گه راهی بیمارستان شدم

و خب خداروشکر از موقعی که خونمونو عوض کردیم

دیگه این اتفاقات نیفتاد

و بعد از ۶ سال که رفتم اون خونه رو ببینم اون خونه آتش زده شده بود


به خنده‌هام نگاه نکنین از خیلیاتون متنفرم...! ️
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید