قسم به ما زن هایی که آرزو هایمان کاغذی و قایق هایمان واقعی است که گریه هایمان طنین انداز نیست و فریاد هایمان لرز بر تن هر تن نری میاندازد فریاد میزنم که زن،خالق بشریت و قایق های کاغذی است.آرزو هایمان هم کاغذی است چون به پای بشر بی عمل، بی دریغ میسوزیم،یعنی میسوزد.سوختن و ساختن ما سوخت و ساز بشر است و از نظر آنها بیهوده بی ارزش است.مردان بی عمل و زن های کاغذی سوزانده شده.آنها،همان هایی که بخت خالقشان را به گیسویش بافته اند.
و قسم به خالقِ خالقِ بشریت که زن ها ظریف و شکننده نیستند الماس و جواهر و مرواریدی در صدف نیستند و زن تنها،زن است،خالق بشرِ بی عمل.و ما پایکوبی و میکنیم نعره میکشیم و روز آزادیمان را با گیسوان بریده جشن میگیریم.
-نویسنده جان