همه چی از یه پیاده روی سی میلیاردی شروع شد ...
یه روز که رفته بودم قدم بزنم دو تا جوانکی رو دیدم که داشتن جلوی من راه میرفتن و سخت مشغول بحث بودن (یه جوری میگم جوانک انگار خودم سیصد سالمه همسن خودم بودن تقریبا!)
بحث های موقع پیاده روی آدما میتونه دربارهی هر چیزی باشه سیاست اقتصاد فلانی چی کار کرد فلانی چی کار نکرد و ... معمولا چون این بحثا رو دوست ندارم هدفون میذارم و یه آهنگ یا پادکستی چیزی گوش میدم که سلامت روانم رو تا جایی که میتونم حفظ کنم اما از قضای روزگار اون روز هدفونم شارژش تموم شده بود و البته چه قدر خوب که شارژش تموم شد ...
خلاصه تنها صدایی که اطراف من بود و جلب توجه میکرد صدای این دو نفر بود که داشتن دربارهی اینکه با 30 میلیاردی که پدر یکیشون بهش داده بود چیکار کنن...
جوانک به دوستش گفت:
-بابام گفت برو خودت سعی کن یه بیزینس بزنی ولی شاید بخوام یه ماشین و خونه بخرم الان هم پنج میلیاردشو گذاشتم بانک سودشو میگیرم هر ماه تو ایدهات چیه؟
شاید شما الان بیاید جاج کنید و بگید چرت میگفته تو چقدر ساده ای یا امان از آقازاده ها و ...
ولی حقیقت برای من نه مهم بود که اون راست میگه یا نه، نه مهم بود که آقازاده است یا نه تنها سوالی عین خوره از اون روز توی مغز من بود اینه:
چجوری میشه سی میلیارد رو با توجه به ارزش زمانی پول حفظ کرد و یه کاری انجام داد که برامون سود هم بیاره؟ چجوری میشه دغدغهی این بچه رو حل کرد؟ ( من اونجایی که طرف گفت میذارم بانک یه یخشی از پول رو 20 درصد سود میگیرم یکم ذهنم درگیر شد آیا پول تو بانک های ایران گذاشتن با نرخ سود بیست درصد و تورم حدود چهل درصدی عاقلانه است آیا اصلا راه دیگه ای هست؟
راستشو بخوام بگم توی همون لحظه یه مقدار جاجش کردم سر اینکه احمقی پولتو گذاشتی بانک یعنی پدری که به تو تقریبا نیم میلیون دلار داده استادای خفن برات نگرفته بود موقعی که بچه بودی که ساختار سرمایه داری و مدیریت پول یادت بده یا خانواده تون از اون یارویی هایی که پولو منیج میکنن نداره کمک بگیری ازش؟!!(ولی احتمالا این پول خیلی براش زیاد نبوده مثل اینکه مثلا یکی بگه یه میلیون تومنو چی کار کنم؟ خب میتونه یه ناهاری شامی با دوستش بره کافه، نسبت به سبک زندگی هر آدمی یه میزان یکسان پول جایگاه متفاوتی داره.)
بعد این جاجمنت ها چون خودمم پیشنهاد بهتری براش نداشتم در نهایت به مغزم گفتم ساکت شه اما اون نمیتونست تا زمانی که نتونسته راه حل بهتری به دغدغه ی اون روز جوانک بده مووآن کنه!
توی این نقطه بود که فهمیدم تقریبا سواد مالی ندارم که بخوام راه حلی به کسی بدم خواستم غر بزنم و بندازمش تقصیر سیستم آموزشی که یادم افتاد یه سری چیزا ممکنه باگ نشون بدن خودشونو ولی در اصل فیچرن مثل دستگاه های بستنی مک دونالد که مردم میگن همیشه خدا خرابن!
خلاصه من که دل خوشی از سیستم آموزشی نداشتم تصمیم گرفتم دیگه مسئولیت آموزش خودمو برون سپاری نکنم به دانشگاه و سیستم خودمو بسازم همین شد که مدیریت مالی اومد توی برنامه هفتگیم و تونستم تا یه حدی سواد مالی ام رو بهتر کنم، این دوره های استاد محسن بهرامگیری (مکتبخونه) رو به شما هم پیشنهاد میدم:
آموزش مدیریت سرمایهگذاری و مدیریت ریسک مالی
آموزش تحلیل محاسباتی فایننس و بازار بورس
لازمه ی فهم دو تا دورهی آخر آمار احتمال مهندسیه که اونم استاد شریفی زارچی توی مکتب خونه یه دوره ی عالی داره و میتونید ازش استفاده کنید (و روحتونم جلا میده انقدر که قشنگه این دورهشون!) اگه دیدید محتوای دوره های آخر براتون سنگینه اوکیه واقعا سخت نگیرید و جملهی less is more رو با خودتون تکرار کنید که از کمال گرایی به دور باشید.
اگه وقت دیدن همهشون رو نداری اینو ببین :
(آموزش مدیریت مالی فردی از فرید اسماعیلیان)