یارویی(مصاحبه کننده): هی چرا این دو نفر رو با هم فرستادید داخل!!
منشی: جناب فکر کنم بشناسیدشون این آقا هری پاتره و ایشون هم ...
یارویی: خودم میدونم لازم نکرده توضیح بدی، ما توی این سازمان فرقی بین آدما نمیذاریم ... حالا هم در رو ببند و برو بیرون، ... خیلی خب شما دو تا نمیخواید که تا ابد اونجا سرپا وایسید بشینید دیگه ...
رون و هری: اوو شت باشه حتما ...
یارویی: خب میبینم که آخر سر، کار شما هم به وزارتخونه افتاد، چیه دیدید از قهرمان بازی نمیشه نون درآورد؟! دیگه گذشت اون دوران اوج، حالا شما هم باید مثل بقیه کار کنید ...
رون به هری: (با صدای درگوشی) این یارو چشه؟! اسلیترینی چیزیه؟! انگار نه انگار که زن من وزیر همین وزارتخونه است! ...
هری به رون: دهنتو ببند میخوای همین فرصت هم ازمون بگیری جینی که مثل هرمایینی کار نمیکنه من چجوری خانواده مو ساپورت کنم ...
رون به هری: حواست باشه داری درباره ی خواهر من حرف میزنیا!!!
یارویی: آقایون تعریفای خاله زنکتونو نگه دارید برای بعد مصاحبه ... سابقه تون خیلی خرابه مخصوصا واسه شماهایی که میخواید توی بخش رسیدگی به سحر و جادوی غیرقانونی کار کنید ... ازکی دارید؟!
رون: یعنی چی ازکی دارید؟! آقاااا بببینننن ما محتاج این یه قرون دوزار وزارتخونه نیستیما درست حرف بزن ...
هری به رون: خفه شو منظورش ازکی برای بیمه است ... بیمه یه چیزیه موقعی که گند بالا میاری یا تو هچل افتادی کمکت میکنه ...
رون به هری: اگه یه بار دیگه به من فحش بدی به خواهرم میگم ...
هری به رون: میخوای فقط یکی از سوتی هاتو به هرمایینی بگم که تا آخر عمر دستت بندازه؟!
یارویی: آقایون بسه دیگه کار رو میخواید یا نه؟! بعدش شما چرا اینجوری شدین؟! انقدر لوس چه وضعیه؟! یه عمری الگوی بچه ها بودین شما ...
هری: بله بله میفرمودید ببخشید جناب آدم درگیر خانواده میشه (مخصوصا وقتی خواهر دوستت باشه!) خب یکم اوضاع فرق میکنه ...
یارویی: خب بریم سراغ بررسی بخش های مهم پرونده های قضایی تون:
دیده شدن توسط ماگل ها هنگام پرواز با ماشین(زیر سن قانونی)
خسارت به اموال عمومی
پایین انداختن شوهر خاله از پنجره
باد کردن عمه
حمله به اساتید
کمک به مجرمین
و ...
ماشادامبلدور پرونده نیست که کتاب مرجعه ... خب اول بریم سراغ ویزلی!
آقای ویزلی هیچ خبر دارید پدرتون چقدر اذیت شد تا گندی که سر ماشین بالا آورده بودید رو جمع کنه؟! ببینید سرتیتر روزنامه ها شده بودید:
و خانواده تون مجبور شدن مدت ها با جارو ها و پودر جابجایی از یه مکان به جای دیگه ای برن! میدونستید ممکن بود مسیر هاگوارتز رو با دنبال قطار افتادن لو بدید ... آخه چقدر شما رد بودید؟!
واقعا نمیدونم اون ماشین بیچاره که باعث شدید این همه بلا سرش بیاد چرا موقع حمله ی عنکبوت ها بهتون کمک کرد؟!!
و آقای پاتر باد کردن عمه ی پسرخاله تون دادلی!! یعنی دامبلدوری(خدایی) هیچ کار دیگه ای به ذهنت نرسید دهنشو نمیتونستی ببندی یا رد ذهنیشو عوض کنی؟! حتما باید بادش میکردی بره هوا همسایه ها هم ببینن؟!! از همکاری با مجرمین و حمله به اساتید هم که نگم براتون ...
با این سابقه ای که من از شما میبینم باید قید وزارتخونه رو بزنید ... مگه اینه بتونید به عقب برگردید و خودتونو بیمه کنید ...
رون : ببین یارو من به زنم قول دادم این شغل رو میگیرم ... یا کارو به من میدی با یه کاری میکنم (کاری که میخواد بگه قابل پخش نیست:)) ...
هری: بیا بریم بیرون ولش کن یه نقشه ای دارم همه چی درست میشه :)
بیرون اتاق مصاحبه:
هری به رون: هرمایینی هنوز اون ساعت شنی ای که زمان رو به عقب برمیگردوند رو داره؟
رون به هری: آره فکر کنم ... اوو میخوایم برگردیم به عقب و همه ی کارایی که کردیم رو درست کنیم؟ آفرین هری واقعا آفرین به هوشت :)
هری به رون: نه ... (هری در تلاش برای اینکه فحش نده) ... فقط لازمه بریم خودمونو بیمه کنیم، یا حداقل ماشین بیچاره رو ...
رون به هری: حالا ازکی بیمه بگیریم؟!
هری به رون: دامبلدورا به من صبر بده ... از ازکی ...
رون به هری: حله داوش گلمی:)) پس بریم به هرمایینی بگیم گردنبندشو بده که کار رو گرفتیم :)
هری به رون: آره #بسپرش_به_ازکی همه چی اوکی میشه :)
#ماشین_زمان