تا به حال به کلمه "سرم شلوغه" دقت کردین؟
تا حالا سوال شده براتون چطور "سر" شلوغ میشه؟ مگه بازار شب عیده؟ مگه استادیومه؟
شاید الان باید به خودتون بگید که چرا دارم اینا رو میگم؟ خب دلیلش واضحه: سرم خلوته. شما هم اگه سرتون خلوته بشینید بخونید تا تهش، اگر هم شلوغه که خب برو به کارهات برس، از این حرفا چیزی در نمیاد
خب میبینم که سرت خلوته و حقیقتا مثل خودم تباهی
بیاید اول به کلمه "شلوغ" بپردازیم.
شلوغ از اون کلمه های بوسه ایه، یعنی وقتی میخوای بگیش همچین باید لبات رو غنچه کنی انگار که یار در بَر و می در کفُ خلاصه آره (حواسم هست لبات رو غنچه کردی ها ..)
معناش هم یعنی مقدار زیادی چیز ( اعم از جاندار و غیر جاندار) که در یک مکان قرار دارند و بخش زیادی از آن را اشغال کرده اند. (همین الان فهمیدم ریشه شلوغ و اِشغال و مشغول و ... یکیه، چه جذاب)
مثلا وقتی تعداد زیادی وسیله (لباس و ظرف و بالشت و پتو و کتاب و ...) در یک اتاق ریخته باشد به آن شلوغ میگویند، اما اگر همین وسایل در بیابان بریزد باعث شلوغی آن مکان نخواهد شد.
حالا بشر ایرانی چه کرده با این کلمه
مغز و سر را به عنوان یک مکان فرض کرده که کارهای مختلف به شکل یک جسم در می آید و درون مغز قرار میگیرد، و وقتی این کارها زیاد شود اتاق سرمان شلوغ میشود و آنگاه است که میگوییم سرم شلوغ است.