ویرگول
ورودثبت نام
اعظم نیازمند
اعظم نیازمند
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

نان از عمل خویش خورم

شروعی سرگردان

چقدر و چقدر و چقدر؟ به هر کس که ذهنم می رسید گفتم. گفتم حقوق زیاد نمی خوام. گفتم بیمه نمی خوام، فقط می خوام کار کنم و حقوقم در حدی باشد که دستم، پیش کسی دراز نشود. از هیچ کس خبر نشد. باور نمی کردند تا حالا در هر کاری رفته ام، خیلی راضی بودند و به زور از آن کار بیرون می آمدم. انگار معلولیت من جسمی نبود، ذهنی هم بود. مسخره نگاهم می کردند و تلخ جواب می دادند. روزهای اول به هر آشنایی سر زدم، تا اینکه دوست ناشری گفت برو در خانه کار گرافیکی مثل فتوشاپ و ایندیزاین انجام بده. فتوشاپ،کمی بلد بودم و ایندیزاین با توضیح ایشان ناشناس اما جذاب بود. شروع به یادگیری کردم و هنوز هم مشتاقم یاد بگیرم افسوس تا حالا نشده که نشده. باز هم معلولیت پاشو کشید وسط ،مربی نبود، آموزشگاه مربوط بلد نبودم و مسیرها طولانی. تازه به مشهد آمده بودم، نه درآمدی نه چیزی


ماجرای ایندیزاین نقطه فن بیان

نمی توانستم از مترو و اتوبوس استفاده کنم و حتما باید اسنپ یا شخصی بگیرم، با خدا تومن کرایه نه اینکه نروم رفتم اما....... با یک جلسه امکان نداشت یاد بگیرم، پس نرم افزارش را خریدم، با فریب دوبله است و نبود.درگیر و دار بی پولی هفتاد هزار تومان ریختم توی سطل اشغال. دوباره روز از نو روزی از نو، این کرونا هم شده بود یک مزاحم اعصاب خورد کن با پیک های پشت سر همش. یک جا نشستن باز داشت خفه ام می کرد. یک اتفاق خیلی ساده من و دوستم را کشید به سمت گویندگی و فن بیان. آنلاین شروع کردیم، شروعی خوب و پایان بد خلاصه همه دوره فن بیان بود و درست بعد آزمون، پیک پنجم کرونا غوغا کنان آمد و خانم معصومیان مربی مان را از ما گرفت، مرگ تلخی بود. تا چند ماه چشم انتظار مدرک،تا موسسه ترنم از تهران برایمان ارسال کرد. باز هم کار پیدا نشد انگار همه با زبان بی زبانی می گفتند: تو توانایی کار کردن نداری و حقت صدقه گرفتن است. از مدیر کل بهزیستی تا حرفهای یک دوست


پله های مزاحم

دوستی قدیمی، یکی از جنس خودم (همشهری و شاعر)گفت: شرکتی داریم با محوریت تولید محتوا برای شرکت های تجاری. متوجه منظورش نمی شدم، شروع کردم به خواندن. جست و گریخته فهمیدم به همین نوشتن و نشر دادن در مسئله کلی می گویند تولید محتوا. همین بین گشتن و پیدا نکردن ها، آگهی پروکسیما را به طور تصادفی دیدم. بی هیچ امید پیام دادم. شاید که بقول دوستان دری به تخته بخورد، راهی باز شود. واقعا فقر قشنگ نیست، نگاها را زشت می کند و احساس ها را تیره ولی من آدمی نبودم که عقب نشینی کنم. دعا می کردم مرا ببینند. که دوستم زنگ زد بروم برای مصاحبه رفتم (بعد چند روز تاخیر، چون قرار شد با دوستم که معلم است بروم که هر دفعه مشکلی پیش می آمد و نمی شد) چند سال بود دوستم ندیده بود خوشحال بودیم .هم فال شده بود و هم تماشا.تا رسیدیم، دیدیم بیست پله با ورودی ناهموار جلوی راهم است حالا بگذریم از 40 دقیقه مسیر راه و کرایه زیاد اسنپ. همه چیز داشت باز غیر ممکن نزدیک می شد.


من نه قصیده نوشتم نه رمان

بعد چند ساعت صحبت و دیدن عملکرد شرکت به این نتیجه رسیدم،کار مناسبی برای من است. وقتی بهشون گفتم: اتفاقا در اینستا با شرکتی آشنا شدم برای معلولین جسمی حرکتی به طور رایگان یادگیری تولید محتوا دارند بیشتراستقبال کردند، چه از این بهتر.در کمال نا باوری پیام من توسط پروکسیما جوابم را داد. آزمون اول به ایمیلم نیامد و این مشکل را گزارش دادم.با مهربانی کامل آزمون در واتساپ ارسال شد.جواب دادم، سوالها سخت نبود اما جوابها طولانی و من عادت به طولانی گویی نداشتم. سبک نوشتاریم در شعر و داستان کوتاه است، چه باور بکنید چه نکنید تا الان نه قصیده نوشتم نه رمان.به هر بدبختی بود جواب دادم اما......بد شانسی دیگر. موقع ارسال جواب ها پرید.حرصم گرفت خواستم صرفه نظر کنم ولی فکر کردم واقعا به این یادگیری نیاز دارم. دوباره شروع کردم به پاسخ دادن به جواب های طولانی و این بار ارسال شد. تا آخرین مصاحبه پروکسیما امیدی به قبولی نداشتم چون مدام می شنیدم تعداد شرکت کننده ها زیاد است. در کمال ناامیدی شروع کرده بودم به مطالعه در مورد تولید محتوا

مجموعه داستان کوتاه کسی که نبود...
مجموعه داستان کوتاه کسی که نبود...


تولید محتوا یعنی دیدن جزئیات

متوجه شدم به نوعی تمام کسب و کارها دارند سمت فضای مجازی می روند. دیگر از فروشنده خبری نیست که تا محصولاتش دفاع کند بلکه این خود محصول است که باید حرف بزند حالا چگونه؟ بستگی به نگاه مشتری دارد. گاهی می خواند، گاهی می بیند و گاهی می شنود، و مهمتر از همه راهنمایی دقیق میخواهد با جزئیات کامل پس باید توضیح داد ریز به ریز و هیچوقت فکر نکنیم جا انداختن چیزی اتفاقی را بوجود نمی آود. در تولید محتوا نگاه دقیق تر می شود و حواس جمع تر و وقتی من، منی در هرکار یکی از بهترین ها بودم، حالا کاری را یاد می گیرم که یادآور کار خودم است و ممکن است از فقر نجات یابم بدون اینکه به این و آن التماس کنم، حداقل رحمشان به درسم بیاد و کاری بدهند.


هر علتی معلولی دارد

حالا که خوب فکر می کنم می بینم تولید محتوا می تواند دوباره مرا یک نویسنده کند. نوشتن رمان ها و نمایشنامه های ناتمامی که بی حوصله از زیاد نوشتن رها شدند. و حالا که آدم فضایی نشستنکی پروکسیما شدم می گویم: روزی من دست خداست نه بنده خدا و بقول سعدی:

هر که نان از عمل خویش خورد

منت حاتم طایی نبرد

تولید محتوا بخش بزرگی از زندگی من است که کم کم داشتم فراموش می کردم. نخواست در مسیری قرار گرفتم تا به خودم یاد آوری کنم چقدر راحت داشتم از یاد می بردم، هنری را که با کمی دقت و تمرین می تواند مرا از منجلاب هیچ کس شدن نجات دهد. ما نیامده ایم به دنیا که با داشتن مشکلی خود را سر بار دیگران کنیم، ما آمده ایم تا بگویم هر علتی معلولی دارد و چه بخواهیم و چه نخواهیم برای زندگی در هر شرایطی باید تلاش کرد.


اعظم نیازمند.قوچان و بعد مشهد

با من حرف بزنید خوشحال می شوم

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید