کتاب «کتابخانهی نیمهشب» نوشتهی مت هیگ، نویسندهی انگلیسی است. این متن را برای شرکت در چالش کتابخوانی دی ماه ۱۴۰۲ طاقچه مینویسم. نورا دختر افسرده، پشیمان و بیحوصله با یک زندگی بههمریخته و بینظم است اما در یک کتابخانهی اسرارآمیز شانس این را پیدا میکند که با برداشتن هر کتاب، یک زندگی جدیدی را امتحان کند تا بتواند شرایط زندگی خود را تغییر دهد. او در این مسیر باید با خواستههای خود روبهرو شود. به افکار و درونیات خود رجوع کند تا بتواند انتخاب کند چه زندگیای را میخواهد.
این کتاب میتواند خواننده را جادو کند. بهراستی این اتفاق برای منِ خواننده افتاد؛ چراکه در بعضی قسمتها حقیقتا به این اندیشیدم اگر جای نورای داستان بودم، و چنین فرصتی برایم پیش میآمد، چه نوع زندگی را برای خود انتخاب میکردم؟ شاید اصلا زندگی کنونی را نداشتم. شاید به گذشته نگاهی کرده، اشتباهات سابق را مرتکب نمیشدم. یا فرصتهایم را قدر میشمردم و از وقت و انرژی استفادهی بهتری میکردم. حتی گاهی با خواندن شرایط نورا که با یک انتخاب در مکان کتابخانهی اسرارآمیز موردنظر قرار میگرفت، خود را در زندگی شخصی تصور کردم که فرد بهتری با شرایط تحصیلی، شغلی یا رفاهی عالیتری بودم. البته این اتفاق همیشه در داستان صادق نیست. چراکه گاهی نورا با انتخاب یک کتاب، که تجربهی جدیدی از زندگی را برایش رقم میزند، در شرایط بغرنجتری از زندگی قرار میگرفت و آرزو میکرد به زندگی سابق خود برگردد؛ چرا که در آن شرایط بهتری داشته، در واقع قدر این شرایط و فرصتهایش را ندانسته. یا در تجربهی دیگری، با اینکه اوضاع و احوال بسیار عالیای دارد و همهچیز بر وفق مرادش است، با مرگ عزیزانش روبهرو میشود. شاید نویسنده با این کتاب میخواهد همین پیام را منتقل کند: اینکه زندگی هیچوقت صد درصد بر وفق مراد ما نمیچرخد. شاید یک اتفاق به ظاهر کوچک، یا شخصی که اهمیت چندانی در زندگی برایمان ندارد، بتواند تاثیر چشمگیری در زندگیمان داشته باشد. اما با بیتوجهی و غفلت، این فرصت و روابط را بهراحتی از دست میدهیم. مطالعهی این کتاب بینظیر، همچنین مرا یاد دنیاهای موازی در افکار افلاطونی میاندازد. این که انسان در زندگی کنونی خود میتواند همزمان در مکانها و زمانهای دیگری تجربههای دیگری از زندگی را داشته باشد. البته با این نظریه موافق نیستم؛ اما از این کتاب بهعنوان یک رویارویی بینظیر زندگی و مرگ و تجربههای انسانی مابین این دو لحظههای بینظیر و شگفتانگیزی داشتم و از مطالعهی آن لذت بردم. پیشنهاد میکنم این رمان روانشناسی بینظیر را امتحان کنید و از خواندن آن لذت ببرید. امتحان کنید اگر شانس این را داشتید که با برداشتن یک کتاب، از کتابخانهای اسرارآمیز و شگفتانگیز میان مرگ و زندگی که قفسههای کتاب در آن تا ابد ادامه دارد، چه کتابی برای خود انتخاب میکردید؟ اگر شانس این را داشتید که حسرتها و اشتباهات گذشته را پشت سر گذاشته، تجربهی جدید و متفاوتی از زندگی را داشته باشید، چگونه انسانی میشدید؟ چه کارهای دیگری انجام میدادید؟ یا چه چیزهای جدیدی امتحان میکردید و یاد میگرفتید؟ با خواندن این کتاب، این تجربهی جدید را به خود هدیه دهید که دربارهی این چیزها بیندیشید و خود را جای نورا گذاشته، عمیقا به این چیزهای جالب فکر کنید... فکر کنید، رویا ببافید، زندگی بسازید و لذت ببرید.