مقدمه :
من برای نوشتن قصه ی عماد
پا به پای قلم خود، و پابه پای همه ی شخصیت های داستانم، زندگی کردم. و خود را جای تک تک آنها گذاشتم، و با آنها :
انتخاب کردم، تجربه کردم، اشتباه کردم، بزرگ شدم، مادر شدم، پزشک شدم، آموزگار شدم، پسر بچه شدم، گریه کردم، خندیدم، عاشق شدم... و یک سال از زندگی خود را برای نوشتن این قصه گذاشتم، اما هیچگاه پشیمان نیستم، چون معتقدم :
آدمهایی مثل عماد، در دنیای ما آدم ها، انگشت شمارند. و شاید به اعتقاد من و آدمهای هم فکر من، آدم هایی مثل عماد منتخب هستند، منتخب از طرف آفریدگار جهان هستی...
قصه ی عماد قصه ی پسریست که انسانیت را انتخاب کرد، در صورتی که میتوانست در این جهان بهترین زندگی دنیایی را از لحاظ همه ی امکانات داشته باشد.
آدمهایی مثل عماد نه تنها در کشور و آیین ما، بلکه در طول تاریخ و در کل جهان زیاد هستند و خواهند بود...
ادامه دارد...