یکی از بزرگترین و عجیب ترین اتفاقات زندگی من ورود به دانشگاه تحصیلات تکمیلی زنجان بود، جایی که اصلا شبیه هیچ جای دیگه ای تو این کشور نبود. بودن در محضر رییس دانشگاهی که از چهره های بسیار فرهیخته و بسیار ارزشمند جهان هستند.
پروفسور یوسف ثبوتی بنیانگذار و رییس دانشگاهی بودن که من دوره لیسانس رو در اونجا سپری کردم، طبیعتا تجربه بسیار متفاوتی برای من بود و الان می فهمم تا چه اندازه تو جهان بینی و رفتارای الان من تاثیرگذار بوده، با وجود اینکه بیشتر از ۱۰ سال از فارغ التحصیلی من می گذره.
ویژگی های به معنای واقعی منحصر به فرد که طبیعتا دریچه ای از دنیای خیلی متفاوت رو جلوی چشمای همه دانشجوهای دانشگاه تحصیلات تکمیلی زنجان باز کرد:
۱- قراردادن سنگی با مزمون“از دانشگاه فرزندان خود دیدن فرمایید.” در ورودی دانشگاه! علمی که پشت هیچ حصار و دیواری حَبس نمیشود!/ سَد ذهنی که باید فرو بریزد
پ.ن. من: این موضوع خیلی تو مسیر شغلی منو دچار تحول کرد چون باعث شد کیفیت برام اهمیت زیادی داشته باشه و وقتی می خوام کاری رو انجام بدم بتونم محدودیت های زمانی و مکانی رو نادیده بگیرم و فقط به کیفیت و دستاوردام اهمیت بدم؛
۲-“به هر یک از دانشکدههای دانشگاه تحصیلات تکمیلی علوم پایه زنجان که ورود پیدا میکنید، انبوهی از گیاهان را مشاهده میکنید که شادابی و طراوت خاصی را به محیط اطراف دادهاند.”
“پروفسور ثبوتی به عنوان بنیانگذار دانشگاه تحصیلات تکمیلی علوم پایه زنجان، سعی نموده تا در تمامی بخشهای این دانشگاه به گیاهان و سَرسبزی آنها در ایجاد محیطی آرام برای دانشجویان توجه جدی داشته باشد. “
پ.ن. من: یادمه سال ۸۵ که رفتم دانشگاه متوجه شدم افردای که به عنوان باغبون در دانشگاه مشغول به کارن تو هند دوره می گذرونن تا فضای سبز دانشگاه به یه باغ بینظیر تبدیل بشه. یا تو محوطه دانشکده های مختلف انواع کاکتوس های مختلف و عظیم الجثه بودن که پروفسور ثبوتی به ما گفته بودن سعی کنیم مثل کاکتوس تو سختترین شرایط با کمترین امکانات بالاترین بازدهی رو داشته باشیم.
۳-“دکتر ثبوتی در سلف غذاخوری دانشجویان، همان غذایی را میخورد که سایر دانشجویان نیز از آن استفاده میکنند.”
پ.ن. من: اینکه ما برای استفاده از امکانات دانشگاه هیچ فرقی با استادا و رییس دانشگاه نداشته باشیم خودش به تنهایی تاثیرات فوق العاده ای رو دیدگاه، شخصیت و عزت نفس هر آدمی میذاره. ما تو دانشگاه یه رستوران زیبا و با کیفیت داشتیم که بین همه دانشجوها و اساتید مشترک بود همه دخترا و پسرا می تونستن یه جا با هم غذا بخورن.
حتی یه کافی شاپ خوشگل با خوراکی های با کیفیت و یه کافی من خوش اخلاق و مهربون داشتیم.
برای همینم بودن تو یه همچین محیطی اونم تو اوان جوانی خیلی شخصیت من رو دچار تحول کرد. یادمه که وقتی IT دانشگاه آزاد قزوین هم قبول شده بودم و مردد بودم برم زنجان یا قزوین چند نفر از آشناهامون بهم زنگ زدن و گفتن که قبول شدن تو اون دانشگاه چه شانس بزرگی محسوب میشه و حتما باید برم تو دلش!