ویرگول
ورودثبت نام
جمال ابراهیمی
جمال ابراهیمینویسنده‌ای در مسیر یادگیری و تجربه؛ دنبال صداقت در روایت، و آرامش در آزادی. می‌نویسم چون نوشتن، نفس کشیدنه
جمال ابراهیمی
جمال ابراهیمی
خواندن ۲ دقیقه·۸ ماه پیش

لحظه رهایی (داستان کوتاه)


لحظه‌ی رهایی

نویسنده: جمال ابراهیمی

مقابل تلویزیون، روی مبل چرمی کهنه‌ای لم داده بود؛ مبلی که چند پارگی کوچک روی آن خودنمایی می‌کرد. نگاهش به صفحه‌ی تلویزیون بود، اما انگار با چشمان باز به خواب رفته بود. آن‌قدر بی‌حرکت نشسته بود که گویی سال‌هاست مرده. کنترل تلویزیون در دستانش بود، آن‌چنان که انگار بخشی از بدنش شده.


اما او نمرده بود. درونش طوفانی از افکار می‌غرید.


مرد، خسته از روزمرگی خسته‌کننده‌ای که خلاصه شده بود در رفتن به سر کار، برگشتن، غذا خوردن و ساعت‌ها خیره‌شدن به تلویزیون، احساس پوچی و بیهودگی می‌کرد. مدتی بود که گویی دیگر حتی توان فکر کردن نداشت؛ حتی توان دیدن و شنیدن. انگار تلویزیون به‌جای او فکر می‌کرد، می‌دید و می‌شنید.


وقتی طوفان درونش به اوج رسید، ناگهان با حرکتی ناگهانی از جا پرید؛ همچون کسی که شوک الکتریکی خورده باشد. با نگاهی پر از نفرت، ریموت را به دیوار کوبید. سپس به سمت تلویزیون رفت، دوشاخه را از پریز بیرون کشید و آن را از پنجره به درون حیاط پرت کرد. بعد، دوباره روی مبل نشست.


چند دقیقه گذشت. نفس‌های عمیق می‌کشید؛ همانند زندانی‌ای که تازه آزاد شده و می‌خواهد هوای تازه را با تمام وجود استشمام کند. انگار باری از دوشش برداشته شده بود. کم‌کم پلک‌هایش سنگین شد و روی همان مبل، آرام به خواب رفت.


صبح روز بعد، با صدای قطره‌های باران که به شیشه‌ی پنجره می‌خورد، بیدار شد. مدت‌ها بود موسیقی زیبای باران را نشنیده بود. برخاست، کنار پنجره رفت و نگاهی به باغچه‌ی کوچک حیاط انداخت. دیگر گلی در آن نمانده بود؛ چون هرگز به آن رسیدگی نکرده بود. اما گودال کوچکی که از آب باران پر شده بود و برخورد قطره‌ها موج‌هایی کوچک و پیوسته روی آن می‌ساخت، توجهش را جلب کرد.


ناگهان به خود آمد—دوباره می‌توانست ببیند، بشنود، فکر کند.


نوری گرمابخش در دلش روشن شده بود؛ انگار دوباره متولد شده.


با شتاب دوش گرفت، فنجانی قهوه نوشید و لباس پوشید. چتر را برداشت، اما لحظه‌ای پیش از بیرون رفتن مکث کرد. نگاهی به چتر انداخت و با خود گفت:

«نه، می‌خوام زیر بارون خیس بشم.»


چتر را رها کرد و از خانه بیرون زد.


۲
۱
جمال ابراهیمی
جمال ابراهیمی
نویسنده‌ای در مسیر یادگیری و تجربه؛ دنبال صداقت در روایت، و آرامش در آزادی. می‌نویسم چون نوشتن، نفس کشیدنه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید