هیچ چیزی به اندازه ی عصبانیت نمی تواند از پرتره ی ضعف ما پرده برداری کند، خصوصا اگر این عصبانیت در بستره ی زندگی روزمره و در رابطه با مسایل پیش پا افتاده ی جهان ما باشد. آن کس که بتواند آنچنان در توسعه ی فردی خود مَساعی نشان داده و خود را گسترش دهد بنحویکه کسی یارای عصبانی کردن وی را نداشته باشد، حقیقتا در دژی مستحکم روزگار به سر می برد بشکلی که احدی توان نفوذ در آن را نخواهد داشت. وقتی ما در برخورد با کسی عصبانی می شویم، حقیقتا خود را در ارتباط با وی در موضع پست تری قرار می دهیم. به وی ثابت می کنیم که تو آنچنان قدرتمند بوده ای که توانسته ای مرا ناکام کنی و این ناکامی علت وجودی عصبانیت من نسبت به توست! من با فروید مخالفم از این جهت که عصبانیت را نوعی سایق می داند و بیشتر موافق رویکرد رفتارگرایانه ام از این منظر که عصبانیت را نوعی پاسخ آموخته می داند که در گذر زمان تقویت شده است. سابق بر این ادعا می کردم که عصبانی شدن طبیعی، اما کنترل آن مهارتی مهم است، اما حالا بر این باورم که عصبانیت نوعی پاسخی ناسازگار به محرک های دردآور بیرونی است (که البته خود الگوهای شناختی فرد نیز در دردآور تلقی کردن آن ها نقش بسزایی دارد). نهایتا اینکه عصبانیت نوعی نشانه (Signal) ضعف شخصیتی آدمی است. گویا ما انتخاب می کنیم که عصبانی شویم. اگر آدمی به ابزارهای سازگار مسلح و مجهز باشد برای رفع مشکل خود به سلاح انتحاری عصبانیت متوسل نخواهد شد. عصبانیت در راستای فایق آمدن بر مشکلات نوعی سلاح انتحاری است که در گام اول خود فرد را خواهد کشت. در ادامه جا دارد از تکنیکی برای کنترل خشم صحبت به میان آورم. اسم این تکنیک را دوربین مخفی گذاشته ام. آدمی در مواجهه با محرک های دردآور و رنج آور باید به گونه ای رفتار کند که گویا جلوی دوربین مخفی ظاهر می شود؛ همه چیز شوخی است و واکنش های من ضبط خواهند شد! و بعد در یک بازنمایش کُمیک دیگران واکنش های رفتاری مرا قضاوت خواهند کرد. اینگونه امکان اینکه بتوانیم خود را کنترل کنیم، بیشتر خواهد بود. من شخصا هنگامیکه برنامه ی دوربین مخفی را تماشا می کنم، افرادی که در موقعیت های این چنینی آرامش خود را حفظ می کنند و پاسخ هایی سازگار ارایه می دهند، در چشمم قدرتمندتر ارزیابی می شوند، در عوض آنهایی که پرخاش می کنند، افرادی خواهند بود که در نزد مخاطب بشکلی منفی قضاوت خواهند شد. وفتی در جریان و کوران حوادث روزمره (بویژه در جمع سایر انسان ها) عصبانی می شویم، به آن ها یاد خواهیم داد که چه چیزهایی ماورای قدرت تحمل ما هستند. به آن ها خواهیم آموخت که نقطه ضعف های ما چه هستند! و این رویداد ناخوشایندی است زیرا بدخواهان متخاصم (که یحتمل در کنار هر یک از ما چندتایی از آن ها نیز زیست می کنند) پی خواهند برد که نقطه ضعف های ما چیستند و بدین ترتیب راه ضربه زدن به ما را خواهند یافت. اگر دشمن من بداند که چه چیزی مرا عصبانی می کند، همان چیز را بعنوان حفره ای برای آسیب زدن های آتی برخواهد گزید. شکنجه گران نیز معمولا از همین روش استفاده می کنند. آن ها در بدو امر غیرمستقیما با رصد کردن واکنش های هیجانی – عاطفی فرد نسبت به مفاد بازجویی ها، به نقاط ضعف وی یعنی آن چیزهایی که او را عصبانی می کند پی خواهند برد و سپس همان نقاط را برای شکنجه های روانی مورد بهره برداری قرار خواهند داد. تلاش برای خونسرد جلوه کردن (ولو بشکل ظاهری) سلاح نیرومندی در دستان ما برای غلبه بر ناملایمات رنج آور جهان پیرامونی است. فقدان این مهارت پاشنه ی آشیل هر انسانی در کارزار زندگی خواهد بود.