یه شب تاریک بدون
ستاره،ماه
یه شب آروم بدون
زوزه ی باد
یه شب سرد بدون
هیاهوی مردم
شبی که هیچکی دورم نباشه
فقط خودم بمونم
یه مشت قرص و یه تیغ چشمام و میبندم.
دیگه هیچی برام مهم نیس.
جز ازادی خودم؛جز رها شدنم
میخوای تا ابد توی این جهنم بسوزم
_چی جهنم برزخ؟! خخخ
همچین چیزیم مگه وجود داره .
من که همین الانم دارم تو جهنم دست و پا میزنم
آروم چشمام بسته شد،جلوی نفس کشیدنم گرفته شد.
ارهههه همینه،همون چیزی که میخواستم.