آهو
آهو
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

رویایی نِکو دَر گِتُو پاریس

نور ملایمی را روی صورتم احساس می کنم ، ارام ارام مجبور به باز کردن چشم هایم می شوم. به ساعت خیره می شوم، 5:30 صبح را نشان می دهد. از روی تخت بلند می شوم و سپس به سمت اینه می روم، به صورتم دست می کشم؛ بر روی چشم های سبزم ، موهای موج دار مشکی، بینی باریک ، و لب هایی به نازکی برگ های درخت بید مجنون دست می کشم. رو به اینه به خودم می گویم، شقایق محکم و قوی باش ، به سمت اشپزخانه راه می افتم . از داخل یخچال یک ظرف حلوا و کمی نان بر می دارم و درون کیفم قرار می دهم؛ دوباره به اتاق برمی گردم و شروع به لباس پوشیدن می کنم، شلوار مشکی با بلوز آستین بلند بنفش را بر تن می کنم. کیف، روپوش سفید، ماسک و دستکش را بر می دارم به ساعت نگاهی می اندازم، 6:00 است . از خانه به سرعت بیرون می روم و حالا رسما روز من اغاز شده است. باید تا محل کارم پیاده برم ، بنظرم این کار لذت بخش ترین قسمت روز است.

گتو پاریس
گتو پاریس


از صدای جیک جیک گنجشک ها لذت می برم که ناگهان تلفنم زنگ می خورد. مامان است ، جواب می دهم.

-سلام مامان + سلام خوبی؟ -ممنون بابا چطوره؟ +خوبه

به گفتگو ادامه می دهم، از حال دلم می پرسد و من از سختی های مهاجرت و زبان عجیب فرانسه هیچ چیزی نمی گویم. میپیچم توی خیابان ویکتوریا ، به بیمارستان رسیده ام از مامان خداحافظی می کنم و به داخل بیمارستان قدم می گذارم. به دکتر بوسوئه سلام می کنم و به سمت اتاقم می روم ، ساعت 8:00 است . کسی در می زند. زنی حامله برای احساس درد خفیف در ناحیه شکم مراجعه کرده ، نگران به نظر می رسد. به او اطمینان می دهم که همه چیز خوب است و بعد می گویم :(( من پزشک عمومی هستم به بخش زنان مراجعه کنید.))

تا ساعت 8 شب مشغول کار هستم . ساعت 8:15 به کافه پلونیا می روم تا شیفت دوم کاری را شروع کنم ، ساعت 9:15 شب از کافه بیرون می روم. عضلات دستم بخاطر نوشتن نسخه،بلند کردن لیوان ها و ظرف شستن درد می کند. به سمت خانه می روم؛ وقتی به خانه می رسم ساعت 11 شب است. لباسم را عوض می کنم . به حمام می روم و بعد روی مبل دراز می کشم. کم کم پلک هایم گرم شده و صدای پدرم ارام در گوشم زنگ می خورد؛ بخواب شقایق ، بعضی اوقات ادم باید تنبلی رو بغل کنه! چشم پدر . و به خواب می روم.

بید مجنوندل نوشتهپاریسیهود
خلق را تقلیدشان بر باد داد...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید