مرزهایی در قلمرو نامرئی اجازه گرفتن از افراد نهفته است که مردم غالبا با اجازه نگرفتن، از آنها عبور میکنند...
درحالیکه به ندرت از آن آگاه هستند.
درخواست اجازه، راهی برای شناخت و احترام به مرزهای شخصی افراد است.
این کشمکش و جنگ بر سر اجازه گرفتن از همدیگر و یا کنترل کردن یکدیگر تا حدودی در همه روابط وجود دارد. ضرب المثل "همسایه های خوب نتیجه حصارهای خوب هستند" بیانگر این نظریه است که برای شکوفا شدن روابط باید مرزهای قوی در رابطه ها وجود داشته باشد.
اجازه گرفتن مهارتی است که اغلب در الهام بخشیدن رهبران به دوستان و همکاران محبوب، افراد با همدلی بالا و آن دسته از افرادی که به نظر می رسد با همه کنار می آیند، قابل مشاهده است.
اما به ندرت به آن توجه می شود. در این محتوا به فضاهایی اشاره شده است که اجازه خواستن میتواند در کیفیت ارتباطی موجود در آنها تفاوت ایجاد کند.
۱. تعارض
تصور کنید که مخاطب این دو عبارت هستید:
-"بله، اما من فکر می کنم ما باید این کار را به این طریق انجام دهیم!"
-"آیا می توانم یک ایده پیشنهاد کنم؟"
لطفا لحظهای مکث کنید و به احساس ناشی از بیان هر جمله فکر کنید:
"بله، اما" احتمالاً دو مورد از بحث برانگیزترین کلمات در تمام زبان ها هستند.
این کلمات قدرتی دارند که در یک ثانیه، همه گفتگوهای قبلی را رد کنند و اغلب اوقات، شخصی که قبلاً صحبت کرده، احساس می کند که نادیده گرفته شده است. این گونه است که بذرهای درگیری بین افراد کاشته می شود، چه بین دو همکار و چه بین دو رهبر جهانی، و جنگ ها از این طریق آغاز می شود.
چرا وقتی با کسی مخالفیم، بیان حرف هایمان باید اینقدر خطرساز باشد؟ آیا این بدان معناست که ما هرگز نباید صحبت کنیم؟ البته که نه!
همه چیز مربوط به *کنترل گری* است، و به دوران های قبل باز می گردد، زمانی که مغز ما در دنیایی شکل گرفت که فقدان کنترل ممکن بود به معنای انتخاب بین زندگی و یا مرگ باشد:
بدون سرپناه بودن و یخ زدن، یا خورده شدن توسط یک حیوان.امروزه خیلی از اوقات، احساس میکنیم که در محل کار، کنترل مان را از دست میدهیم، احساس میکنیم که در یک وضعیت خطرناک مرگ و زندگی گیر افتادیم. وحشت، وجودمان را در بر میگیرد، واکنشهای اولیه در حالیکه جریان خون از سرِمان به سمت پاهایمان فوران میکند، انگار آماده دویدن هستیم، و دقیقاً همین امر باعث میشود ما کمتر بتوانیم در زمانی که به آن نیاز داریم فکر کنیم. وقتی در موقعیتهای اینچنینی باشیم، اجازه گرفتن برای ما در حکم وقت خریدن است، و همزمان به آرامش دیگران نیز کمک میکند. نتیجه این است که همه کمتر احساس خطر میکنند، و میتوانند واضحتر فکر کنند. یک نبرد بالقوه تبدیل به یک گفتگوی سازنده می شود.
۲.شنیده شدن
اجازه گرفتن به همان اندازه شنیده شدن، در موقعیتهای پرمخاطره مفید است. آیا تا به حال برایتان پیش آمده که در یک جلسه نشسته باشید و در عین حال متوجه شده اید که نمی توانید حتی با یک کلمه وارد فضای گفتگوی آن جلسه شوید؟ چه بصورت یک به یک با افراد، چه با یک گروه از افراد، برخی از مکالمات غیرقابل نفوذ به نظر می رسند، ممکن است به اندازه کافی اعتماد به نفس نداشته باشیم که صحبت کنیم. در این مواقع، عبارتی مبتنی بر اجازه خواستن وجود دارد که مانند یک عصای جادویی عمل میکند تا همه صحبت نکنند و در عین حال توجه آنها را جلب کند: «آیا میتوانم چیزی به آن( گفتگو) اضافه کنم؟».
به عنوان مثال: "اول از همه ما باید تحقیقات خود را انجام دهیم. من می توانم یک نظرسنجی از روسای بخش ها در هر کشور تهیه کنم. البته به مترجم نیاز داریم و سپس میتوانیم نظرسنجی را جمعبندی کنیم و در همه رشتههای مختلف، گردآوری کنیم. سپس می توانیم آن را خلاصه کنیم و نتایج را به مدیریت نشان دهیم. هنگامی که آنها موافقت کردند، دوره های آموزشی درجهت حل مسائلی که ممکن است در نظرسنجی ایجاد شود، برای همه پیدا خواهم کرد. و بعد…”
"آیا می توانم چیزی را اضافه کنم که ممکن است در اینجا مفید باشد؟"
• "بله حتما!"
عبارت «آیا میتوانم چیزی به آن اضافه کنم» (یا کلمات مرتبط با آن) به سه روش کلیدی عمل میکند:
• اولاً، وقتی مردم برای صحبت کردن اجازه می خواهند، بعید است که کسی آنقدر بی ادب باشد که از انجام آن امتناع کند.
• ثانیاً، متعجبانه پرسیدن، زمانی که دیگران حرفشان را قطع می کنند و «بله، اما» می گویند، مردم را در مسیر خود متوقف می کند.
• ثالثاً (و این قوی ترین دلیل است)، این عبارت به جای انکار، آنچه را که قبلاً انجام داده است، و به نوبه خود، شخصی که آن را گفته است، تأیید می کند. "آیا می توانم چیزی به آن اضافه کنم؟" به این معنی است که 《من به آنچه شما گفتید گوش دادم و آن را آنقدر ارزشمند دیدم که میخواهم موارد بیشتری اضافه کنم. ایده های شما ارزش توجه دارد و بنابراین من برای شما به عنوان یک شخص ارزش قائل هستم. شما توجه من را به خود جلب کرده اید》 مردم گوش می دهند و با احساس اینکه شنیده می شوند و ارزشمند هستند، احتمال بیشتری دارد که آنچه را که می خواهید بگویید، درک کنند. در پایان، مانند بسیاری از رویکردهای مرتبط با کوچینگ، بطور ساده ای اثربخشی این روش به ادب و احترام مربوط می شود.
اگر به دیگران گوش دهیم و به دیگران احترام بگذاریم، این حق را به دست می آوریم که با ما نیز، به همین شکل رفتار شود.
۳. بازخورد
موقعیت دیگری که در آن اجازه گرفتن میتواند (تفاوت) ایجاد کند، هنگام ارائه بازخورد است، چه به افراد زیر دست ، یا ارشد یا همتراز با شما. طرف مقابل آماده میشود که صحبت شما را بشنود، بدون اینکه ناگهان و درحالیکه انتظار ندارد با کلامی روبرو شود که ممکن است حالش را در آن زمان، خراب کند.
به ویژه برای ارتباط والدین با فرزندانشان میتواند مفید باشد.
۴. حد ومرزها
اجازه گرفتن در موقعیتهایی که جَو و فضای منفی وجود ندارد، می تواند مفید باشد.
به عنوان مثال، جلسه افتتاحیه بین اعضای یک تیم تازه تاسیس، غالباً مملو از خوش بینی و انرژی است. سپس، همانطور که برنامه ها در حال گسترش است و اعضا با یکدیگر آشنا می شوند، اختلافات ظاهر می شوند و ممکن است سوء تفاهم ایجاد شود. اگر مردم بفهمند که یک تیم مؤثر، به مهارتها و روشهای مختلف تفکر نیاز دارد، تیم شکوفا میشود. اگر هر یک از آنها بخواهد مجموعهای از روشها را به دیگران تحمیل کند، انرژی تیم بهجای کسب موفقیت و رسیدن به اهداف، به سمت مبارزه درونی برای کسب موقعیت معطوف میشود. جوک لو، مدیر سابق عملیات پروازی بریتیش ایرویز و ناوگان کنکورد، به خلبانان خود یادآوری می کرد که دشمن آنها در داخل کابین خلبان نیست، (جایی که گاهی اوقات درگیری در بین تیم ظاهر می شود) بلکه در خارج است، جایی که به سختی امکان دارد باعث سقوط هواپیما از آنجا شود. مشاجره بین کمک خلبانان، یا ترس از صحبت کردن با یک قلدر، ممکن است به این منجر شود که تیم مجبور شود با دشمن نهایی / مرگ روبرو شود.
۵. هارمونی و هماهنگی
یک سطح پایانی وجود دارد که هرچند در آن درخواست اجازه ضروری است، احتمالاً هرگز کلمات واقعی مربوط به آنرا درحالیکه با صدای بلند گفته می شود نخواهید شنید.
این اتفاق در رابطه ای رخ میدهد که در آن افراد به یکدیگر اعتماد کامل دارند * اعتماد دارند که دیگران همیشه با آنها صادق، مهربان و محترم خواهند بود و همیشه بهترین منافع را برای خود و دیگری در نظر میگیرند. * این نوع رابطه معمولاً بین دو نفر است، اما وجود آن گاهی اوقات بین اعضای یک تیم در بلندمدت یا یک خانواده امکان پذیر است. در چنین روابط نزدیکی، کلمات اجازه خواستن، نیازی نیست که بلند گفته شوند، و ممکن است در واقع ناخوشایند یا اضافی به نظر برسند، زیرا آنها ذاتا در ماهیت رابطه وجود دارند. جایی که میتوانید آنها را ببینید در زبان بدن افراد مربوطه است که اغلب توسط طرف مقابل منعکس می شود. در چنین روابط اعتماد آمیزی، افراد ممکن است کاملاً ناگهانی صحبت کنند، بدون احتیاط انتقاد کنند، و بحث های شدیدی داشته باشند، در حالیکه همه اینها بدون آسیب رساندن به ساختار رابطه آنها با یکدیگر رخ میدهند.
اما
زمانهایی هم هست که اجازه خواستن، به معنای اجازه گرفتن نیست:
گاهی اوقات حرف های اجازه خواهی را می شنویم اما حس نمیکنیم که چنین درخواستی از ما شده است. نمونه بارز آن، این است که مثلا وقتی با یک سیاستمدار مصاحبه می شود، اما او از پاسخ دادن به سوالات دشوار خودداری می کند. مصاحبهکننده ممکن است پاسخهای نامربوط را قطع کند تا زمانی که مصاحبهشونده بگوید «میتوانم صحبتم را تمام کنم؟!؟» این بیانیه به شکل یک سوال است، اما در واقع درخواست اجازه نیست، زیرا در واقع به جای معنای واقعی آن، سعی در به دست گرفتن کنترل مکالمه دارد.
شما چه تجاربی در این باره دارید؟
منبع: