خاستگاه توانبخشی شناختی به نظریه جوزف گال (نوروآناتومیست آلمانی1828-1758) برمی گردد که در یکی از نظریه های خود بیان کرد که در صورت کسب مهارت در هر رفتار، ساختار مغزی درگیر در آن رفتار تقویت می شود. بروکا (بنیان گذار عصب روانشناسی نوین) با تایید این مفهوم اذعان کرد که وقتی بخاطر کسب مهارت رفتاری تغییر شکلی در مغز بوجود می آید، این تغییر در چین و شکنج های مغزی اتفاق می افتد.
رویکرد توانبخشی شناختی، مجموعه ای ساخت یافته از فعالیتهای درمانی طراحی شده برای بهبود عملکردهای شناختی فرد است که بر پایه ارزیابی و درک اختلالات مغزی و رفتاری بیمار می باشد. توانبخشی شناختی شامل فعالیت های درمانی معطوف به عملکرد است که هدف آنها تقویت و یا تثبیت مجدد الگوهای رفتاری پیشین و نیز الگوهای رفتاری جدید جهت جبران عملکردهای آسیب دیده سیستم عصبی است. هدف کلی، بازگرداندن عملکرد در یک حوزه شناختی یا مجموعه ای از دامنه ها یا آموزش استراتژی های جبرانی برای غلبه بر مشکلات خاص حوزه شناختی، بهبود عملکرد یک فعالیت خاص یا تعمیم دادن به چندین فعالیت می باشد.