
شب سومین روز از دومین ماه زمستونه و ملالی نیست جز دوری شما ویرگولی ها ........
میخوام کمی از ( دی ) بنویسم البته نه این (دی ) که شاعر میگه :
از (دی) که گذشت هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامدهست فریاد مکن
بر نامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
بلکه اون (دی ) که ۳۰ روز بود و گذشت و رفت .
آقای بشیر صابر از ویرگولیان پرسیده بودن چرا در ویرگول می نوبسید؟؟
من یه ماه یا کمی بیشتر هست چیزی ننوشتم ،کمی سرم شلوغ بود و تازه امروز دست و بالم باز شده و توی این مدت دلم برای نوشتن تنگ شده بود و حالا قبل از نوشتن بهتره اول خودم رو بازجویی کنم ، چرا مینویسم ؟!
برای من نوشتن نوعی ازتباطه، ارتباط با خودم و دیگران .
گاهی حرفهایی هست که دلم میخواد به یه نفر بگم و گاهی دغدغه هایی دارم که دنبال همدرد میگردم ،گاهی تجاربی هست که میخوام با دیگران به اشتراک بذارم و گاهی غصه ای که میخوام تلنبار نشه و دنبال سنگ صبور میگردم.
واقعیت اینه که نوشتن برای من نوعی ابراز خودم هست و نه اثبات .
اینروزا تمرین مشق خوشنویسی میکنم از نوع نستعلیق و چقدر سخته که ( الف ) رو بدون انحنا و به اندازه روی کاغذ رسم کنی.... تا برسم به ( ی) پیر شدم ، بیخودنیست که قدیما میگفتن ( رسم الخط ) . از جمله ( ادب آداب دارد ) و (دانا ادب دارد ) گذر کردم و رسیدم به (نادان ادب ندارد ) .

بالاخره بعد از سالها که خودم برای خودم بهانه می تراشیدم، بقول مرحوم باغچه بان زور خودم رو داشتم و سه روز ایام اعتکاف رو روزه گرفتم و از این بابت خیلی خوشحالم .💝
امروز صبح بیرون بودم و هوا بس ناجوانمردانه سرد ... و کارگران ساختمانی که بدون دستکش بیل میزدن و آنقده دلم سوخت که نگو .....من که دستام با دستکش توی جیب کاپشن یخ زده بودن... .
کاری از دستم برنمیومد غیر از اینکه دعا کنم خدا بهشون سلامتی بده و یه کارفرمای خوش اخلاق .
چند روز دیگه هم که سرمای ( چار چار ) رو در پیش داریم و زمستون به فینال می رسه و قراره بترکونه ، هر وقت هوا خیلی سرد میشه یاد قصه ای میفتم از دوران کودکی ، افسانه( امیل و ممیل) ، اگه حوصله خوندن این قسمت رو ندارین از روش بپرین برین موضوع بعدی 🤗
افسانه امیل و ممیل
بنابر یه ( متل لری) ننه سرما دو پسر داره بنام ( امیل و ممیل ) .
روز چهلم زمستون ( امیل) که برادر بزرگه ست به سرش میزنه بره کوه و چون رفتنش طولانی میشه و برنمی گرده ،، ده روز بعدش یعنی روز پنجاهم زمستون ( ممیل ) برای پیدا کردن برادرش به کوه میره و اونو در حالی پیدا میکنه که یه سنگ بزرگ و سیاه روی اون سقوط کرده و نمیتونه نجاتش بده اما کنارش میمونه و هردو بعد از چند روز براثر سرمایی که از نفس ( امیل ) ایجاد میشه یخ میزنن و میمیرن ، و مادرشون یعنی ( ننه سرما ) که از این اتفاق خیلی ناراحت شده مشعلی برمیداره تا دنیا رو به آتیش بکشه واین اتفاق توی اسفند ماه میفته و اگه مشعل ننه سرما توی دریا بیفته ترسالی درپیش هست و اگه خدای نکرده زبونم لال مشعل ننه سرما توی خشکی بیفته وای به احوال مون .........

برنامه ( اکنون ) رو از دست ندین این برنامه از شبکه خانگی پخش میشه ،من از فیلیمو دیدم و خییییلی دوست داشتم 💝 برنامه سه بخش داره ، ابتدا گفتگوی سروش صحت با مهمانان برنامه که در یه کلام ( ایرانی ) واقعی هستن . خالص و بی ریا و بی تکلف و دوست داشتنی .بعد یه میان برنامه کوتاه ( مکث) مختص معرفی کتابها و پادکست های عالی ، و در پایان بخش ادبی که اونم عالیه.......
اگه با آقای احسان عبدی آشنا هستین ،ایشون هم بخش های کوتاهی به عهده دارن و از سفرشون به نپال میگن و همچنین تجربه حضور در آیین ( زار) در بندرعباس ،همون آیینی که سالها پیش آقای ناصر تقوایی مستند ( باد جن ) رو در باره اون ساخته، من که خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم . و این برنامه ظاهرا ( +۱۵) هست اما من میگم ( + همه آدمهایی که ظرفیت دیدن چنین آیینی رو ندارن ) 🤔🤗

یکی از نکاتی که از قسمت چهارم این برنامه( مصاحبه با دکتر نیما قربانی ) یاد گرفتم این بود :
درد و رنج و زجر با هم فرق دارن .
درد جزئی گریز ناپذیر از زندگی و باعث رشد و خرد میشه و بقول معروف ما رو سرد و گرم چشیده میکنه .
اما ، رنج ،دردی ست که علتش جهل هست و کمکی به رشد آدمها نمی کنه . دردی که مفید نباشه و رنج هم نباشه یعنی بخاطر جهل هم نباشه و از جانب دیگران مثلا بخاطر کینه باشه .اسمش میشه( زجر ).
مهم تشخیص نوع درد هست و اینکه دربرابر آن چکار کنیم .؟؟ که گاهی به تنهایی از عهده ش برنمیایبم .

سریال ( نیسان آبی ) رو دیدم و این سریال چه جالب (طرح واره ها ) رو نشون میده . فرقی نمیکنه آدم ها کی و کجا باشن ، تا وقتی اراده تغییر نداشته باشن به دفعات الگوهای آموخته شده کودکی رو در زندگی اجرا میکنن .
و حسن ختام : جمله برگزیده

.