آدم هرچه بالاتر که میرود انگار چیزهای دوروبرش و دنیای اطرافش برایش بی اهمیت تر میشود. مثلا هر هروقت از بالای یک ساختمان چند طبقه و یا از بالای یک کوه به پایین و آنچه دیده میشود نگاه میکنم انگار از دغدغه ها و استرس ها و هیجانات زندگی خالی میشوم. انگار آن چیز که تا چند دقیقه قبل برایم مسئله بود به راحتی حل میشود.... آرام میشوم
ولی خب چیزی که هست در آن ارتفاع و از آن افق دید چیزی که ذهن را مشغول میکند داستان زندگیست.
داستانی که در همین شلوغی و سروصدا شروع میشود و در همین شلوغی و سروصدا تمام.
بسیارند آدم هایی که امروز در این شلوغی نقش دارند و فردا خبری از آنها نیست.
گاهی برای تشخیص مسیر باید به ارتفاع رفت. از بالا باید دید.
شمارا نمیدانم ولی من خودم اینطوریم،
در شلوغی ها و گمراهی ها
ارتفاع لازمم