چالش مهرماه طاقچه: کتابی که داستانش در مدرسه یا دانشگاه اتفاق میافتد
کتاب انتخابی من: اخرین روز خانم بیکسبی
کتاب از دید سه پسر با ویژگی ها و توانایی های متفاوت که شرایط خانوادگی کاملا متفاوتی هم دارند، اما در عین حال برای هم دوستانی واقعی و صمیمی هستند، روایت می شود.
دنیایی که این سه پسر برای خودشان ساختهاند و در ان سیر می کنند، حداقل برای زمانی که با هم هستند، دنیایی بسیار خواستنی و شیرین است. به شخصه جاهای زیادی همراهشان خندیدم و از موقعیتهای ایجاد شده لذت بردم. لغت سازیها و لغت بازی های خلاقانه این سه دوست از قسمت های مورد علاقهام بود.
دنیای هر کدام از این سه هم گرچه خواستنی و خواندنی است، چرا که خیلی خوب توصیف شده و به خوبی قابل درک و لمس است، اما الزاما باعث ایجاد لبخند بر لب نخواهند شد، حتی شاید گوشه چشم را هم تر کند و حتیتر اشک زیادی هم از شما جاری سازد...
این سه پسر در کنار معلمی از هر لحاظ عالی، یعنی خانم بیکسبی، قرار می گیرند، معلمی که برای دنیای هر کدام از شاگردانش احترام قائل است، از هر کدام به اندازه خودشان انتظار دارد، با هر کدام به نوعی همراه است، همه دانش اموزانش را به راستی میبیند و... خود بچه ها هم این معلم را واقعا دوست دارند و او را طبق دست بندی ای که برای معلم های مدرسه ساخته اند، در دسته《خوب ها》 جا داده اند.
اما وقتی این معلم یعنی بر اساس گردش روزگار، دچار یک بیماری سخت می شود، طوری که حتی برای روز خداحافظی هم نمی تواند به مدرسه بیاید، این سه با تصمیمی متفاوت و سخت، حسابی خودشان را به دردسر می اندازند، دردسری که برای هر سه شان تجربهای جدید و دست اول می سازد.
با خواندن قسمت های اول کتاب میگفتم که دنیای کتاب خیلی بچه گانه است، اما هر چه جلوتر رفت و بیشتر خواندم، همه چیز برایم خیلی عمیق شد، عمیق و ملموس...عمیق و ملموس و دردناک... قسمت های اخر کتاب هم کم گریه نکردم...برای خیلی از واقعیت های زندگی...
ارتباطی که در مدرسه بین دانش اموزان و معلم شکل گرفته بود، و بسیار عمیق و چند بعدی بود، به بیرون از مدرسه و زندگی های شخصی این بچه ها هم ارتباط پیدا کرده بود، اما برای هرکدام شکل و مدل این ارتباط متفاوت بود.
ویژگی متمایز دیگر کتاب روایت داستان از زبان این سه نفر است، یعنی شما یک اتفاق را هم زمان از ذهن سه نفر مرور خواهید کرد و قضاوت و افکار متفاوت هر یک را نسبت به دیگران یا اتفاقات از نزدیک خواهید فهمید.
بعضی مواقع، این معلم خلاق و متفاوت، جملاتی را به فراخور حال شاگردانش از کتاب ها گلچین می کرد و برایشان به یادگار می گذاشت. مثل این جمله:
《شهامت در این نیست که اسلحه به دست بگیری. شهامت این است که بدانی هنوز نجنگیده شکست خورده ای، اما باز بجنگی و به هر قیمتی کار را تمام کنی.》
قسمت دیگری از این کتاب:
《واقعیت این است، همه واقعیت این است که در اصل، روز اخر نیست که از همه مهم تر است، بلکه روزهای قبلش اهمیت دارند؛ همان هایی که فرصت داری برگردی و دوباره بهشان نگاه کنی. آنها روزهای میخکی هستند. شاید اول خیلی به چشم نیایند، ولی بیشتر با تو می مانند.》
پس بخوانید و لذت ببرید...
این هم لینک کتاب در طاقچه