داستان
جم خانه
ما اهل حق هستیم...
اواخر دی ماه همیشه برای من جذابیت های خودش رو داره . درگیر امتحانات کذایی و دورهمی های ناخواسته اقوام و قبیله کنار هم. ما قراره سه روز روزه بگیریم بی قیدوشرط و بدون هیچ ملاحظه و هیچ گونه تبیعض جنسیتی و ...همه باید روزه باشن البته بعد از اینکه غسل کردیم و برای این سه روز نیت کردیم، آماده میشیم برای جنگیدین از نوع خیلی سنگین بعد از روز سوم عید ما فرا میرسه و برای این سه روز جشن بر پا میکینم تاریخ و منبع ما توی این زمان یک گاهشماری کردی سلطانی که بیشتر مورد استفاده جامعه یارسان است و قوانین گاهشماری مخصوص به خود را دارد و زمان روزه و سایر مراسم های ما را نشان میدهد که باتلاش بسیار توسط سید خلیل عالی نژاد مورد تایید یه سری موسسات ژئوفیزیک قرار گرفت.نوجوانی من،بیشتر دوران دبیرستان با این حالات و روحیات عجین بود...
ما اهل حق هستیم و در تردد با (جم خانه)،دین ما باید مخفی باشه و ما حق نداریم کسی غیر از اقوام سر سپرده خودمون را از این امر خطیر آگاه کنیم حس وابسته بودن به سیستم اطلاعاتی قوی بهم دست میداد که این موضوع را باید در خودم حل و هضم کنم.به کسی چیزی نگم.تو دار و قوی باشم .حتی در انتخاب دوست باید خیلی محتاط رفتار میکردم هر کسی اجازه ورود به حریم مارو نداشت.
اهل حق بودن آداب و رسوم خاص خودش رو داره .یکی از موادرش اینه که اگر کسی یا کسانی بخواهند تشرف داشته باشند به این گرایش طبق مراسم(سرسپرده گی )وارد میشوند پیروانش از سراسرجهان از این آیین استقبال میکنن...جم خانه همه جای جهان یک شکل دارد.هر جایی که افراد ذکور کنار هم بتوانن چهارزانو نشسته و سر خود رابسته و کمربند داشته باشند عمدتا چیزی شبیه جم خانه است و خداروشکر که خانه پدری من تقریبا مرکز این گردهمایی مخفی بود .آداب و رسوم و ادب خاص این مسلک درویشی خیلی باب میل طرفدارانش هست .زیاد سخت گیری نمیشد.اول سر سپرده میشوی ولی اگر سیبیل رو دست میزدی از دین خارج شده محسوب میشوی و تمام... دیگه هیچ رقم روی تو حساب نمیکنن.
هفته ایی یک بار قاعده بود که کنار هم در جم خانه(نیایشگاه) باشن.اتفاق خوبی بود .کنار هم از مشکلات واحوال هم خبردار میشدیم .حرفی سخنی خنده ایی کنار هم خوش میگذشت .به قاعده بود که یک بار در هفته این اتفاق شکل بگیرید البته برای کسانی که متمول بودن هزینه اش چیزی نمیشد (و این جا بود که با شعار کلیشه ایی اعتقاد علاوه بر درد هزینه هم دارد)اما برای ضعیف ترها به ماهی یک بار شاید سه ماه یک بار اتفاق می افتاد.
هر کسی از هر قشر و صنفی بود وارد میشد محدویت و تحقیر شدنی در کار نبود.کنار هم خیرات و خوردنی ها را جمع میکردیم با هم تقسیم میکردیم.اقا سید ها همیشه در راس جلسه حضور دارند احترام خاصی برای سادات قائل هستیم .مردان در جم خانه کنار هم زانو به زانو با سری بسته و کمربند بسته یاهو یاهو کنان مراسم آغاز میشود.آغاز دل خوشی بچه ها کنار هم فارغ از ادوات دنیا منتظر خوردنی های رنگانگ که بعد از دستور اقا سید صادر میشود ..تنبورها نواخته میشود بوی روغن حیوانی با برنج داغ و گوشت خروس گرم که مست کننده است ...سماع صورت میگیرد بعضی ها دم میگیرند از خود بیخود میشوند کمی ترس بگی نگی وجود بچه هارو احاطه می کرد. بعضی از عرفا و دراویش با موهای بلند و ریش های بلند خیلی ترسناک نیستن مهربانند.
در جم خانه شیرینی و شکلات پخش میشود .گوشت ها لای نان لواش با نمک دل هر کسی را به ضعف می اورد .جالب که تا آخر مراسم به هیچ عنوان آب و هیچ نوع نوشیدنی دیگری سرو نمیشود.تنهایی محض و خشکی بیابانی برهوت بدون آب می خواهند که مرد بار بیایی...
من از این مراسم خاطرات خوشی دارم علاوه بر آیین مذهبی خاص که مخصوص عده ایی خاص و اقلیت است دور هم بودن و سروکله زدن با پسرخاله و پسر عمو و یه سری فامیل ها و غریبه ایی که نسبتشون را نمیشناختم هم برام جالب بود چون فقط خوشی بود و بس ...بوی ترششی های مادرم که سالن رو بر می داشت ..مادر همیشه برای این مراسم به معنی واقعی کلمه از جان می گذشت و این ترشی هایی که چند وقتی براشون وقت گذاشته بود برای تشریفات می آورد به منصه ی ظهور!
خوشی بود دل خوش کنک های ریز و درشت ..خنده بود...کنارهم بودن خیلی خوبه ..شکل خاصی از اتحاد که توی تمام جوانب زندگی میتونی روی اینجور آدم ها حساب باز کنی .هفته ایی یک بار برای یک مراسم مذهبی حالا از هر نوع اش میتونه آدم رو قوی تر کنه ...کمک کنه به روحیات و حالات آدمی ...مثل هیات هایی که توی سطح جامعه برگزار میشه و روضه خوندن و گریه کردن میتونه کمک کنه و به قول آسید محمد حوله ایی ((اثر وضعی داره توی زندگی)) ولی فرق هیات های سطح شهر با جم خانه های ما اینه که اونا آشکارا این کار رومیکنن اما ما با مخفی کاری ...حس (کا گ ب)بودن بهم دست میداد.
محدودیت ازدواج و داستان زندگی های عشقی که برای خودش قابل تامل است.از اینکه نمیتوانیم بیرون از مجموعه عاشق کسی شویم به قهقرا کشیده میشیم ...
من از این سیستم جدا شدم زندگی خودم را ترسیم کردم هنوز هم در مسیر هستم از پدر جدا شدم بدون ناراحتی و از اینکه نمیتوانستم تا انتهای راه کنارش باشم ناراحت بودم ولی منطقی کنار اومدیم من نمیتوانستم بلاتکلیف باشم خودم را انداختم توی دل جامعه و پیش میرم خیلی هم کاری ندارم که چه اتفاقی از نظر مذهبی برای فرقه ها می افتد.
ولی نکته ایی که از اهل حق در ذهنم موند کنار هم بودن و با هم جلو رفتن بود که هر هفته که کنار هم جمع میشدیم به اون اثر وضعی که در زندگی اتفاق می افتاد ایمان داشتم ...
ولی خب خیلی ها از ادامه مسیر باز ماندن ..خیلی ها مثل من مسیر عوض کردن ...خیلی ها هنوز سردرگم و هاج و واج که اگه رها کنند چه میشود و اگر رها نکنند چه میشود.
مراسمات و فرقه ها زیاده .هر کسی به شکل خودش تفسیری از دین فرقه مذهب و راه روش داره تنهار نکته ی جالبش برای من که خاطره شده همون دل خوش کنک های کودکی که باعث میشه آدم خیلی دل زده نشه ولی وقتی به عقب تر نگاه میکنم من از یه دوره ایی که تونستم خودم رو بشناسم جدا شدم و دین و مذهب و رو خودم انتخاب کردم که چه جوری باشه برام .
الان هم نمیدونم راهم درسته یا نه ولی دارم میرم ..توی مسیر که خب خداروشکر حالم خوبه حال دلم خوبه با زیارت عاشورایی که میخوانم و جمکرانی که در نزدیکی من است میطلبد...
با احترام کامل به تمام رفقا دوستان و هم کیشان سابق خودم در (جم خانه)و به حرمت نان و نمکی که یک روزی خوردیم کنار هم به حرمت قدم هایی که برداشتیم دوشادوش هم کنار هم و برای هم امیدوارم که هر کسی با هر کیش و آیین و مسلک خودش بدون اینکه به دیگری ضرر بزنه حالش و حال دل اش خوب باشه که این لذت بردن از تمام مسیر است ....
جم خانه را دوست دارم ...